English    Türkçe    فارسی   

6
938-987

  • خواه نیک و خواه بد فاش و ستیر  ** بر همه اشیا سمیعیم و بصیر 
  • زین گذر کن ای پدر نوروز شد  ** خلق از خلاق خوش پدفوز شد 
  • باز آمد آب جان در جوی ما  ** باز آمد شاه ما در کوی ما  940
  • می‌خرامد بخت و دامن می‌کشد  ** نوبت توبه شکستن می‌زند 
  • توبه را بار دگر سیلاب برد  ** فرصت آمد پاسبان را خواب برد 
  • هر خماری مست گشت و باده خورد  ** رخت را امشب گرو خواهیم کرد 
  • زان شراب لعل جان جان‌فزا  ** لعل اندر لعل اندر لعل ما 
  • باز خرم گشت مجلس دلفروز  ** خیز دفع چشم بد اسپند سوز  945
  • نعره‌ی مستان خوش می‌آیدم  ** تا ابد جانا چنین می‌بایدم 
  • نک هلالی با بلالی یار شد  ** زخم خار او را گل و گلزار شد 
  • گر ز زخم خار تن غربال شد  ** جان و جسمم گلشن اقبال شد 
  • تن به پیش زخم خار آن جهود  ** جان من مست و خراب آن و دود 
  • بوی جانی سوی جانم می‌رسد  ** بوی یار مهربانم می‌رسد  950
  • از سوی معراج آمد مصطفی  ** بر بلالش حبذا لی حبذا 
  • چونک صدیق از بلال دم‌درست  ** این شنید از توبه‌ی او دست شست 
  • باز گردانیدن صدیق رضی الله عنه واقعه‌ی بلال را رضی الله عنه و ظلم جهودان را بر وی و احد احد گفتن او و افزون شدن کینه‌ی جهودان و قصه کردن آن قضیه پیش مصطفی علیه‌السلام و مشورت در خریدن او 
  • بعد از آن صدیق پیش مصطفی  ** گفت حال آن بلال با وفا 
  • کان فلک‌پیمای میمون‌بال چست  ** این زمان در عشق و اندر دام تست 
  • باز سلطانست زان جغدان برنج  ** در حدث مدفون شدست آن زفت‌گنج  955
  • جغدها بر باز استم می‌کنند  ** پر و بالش بی‌گناهی می‌کنند 
  • جرم او اینست کو بازست و بس  ** غیر خوبی جرم یوسف چیست پس 
  • جغد را ویرانه باشد زاد و بود  ** هستشان بر باز زان زخم جهود 
  • که چرا می یاد آری زان دیار  ** یا ز قصر و ساعد آن شهریار 
  • در ده جغدان فضولی می‌کنی  ** فتنه و تشویش در می‌افکنی  960
  • مسکن ما را که شد رشک اثیر  ** تو خرابه خوانی و نام حقیر 
  • شید آوردی که تا جغدان ما  ** مر ترا سازند شاه و پیشوا 
  • وهم و سودایی دریشان می‌تنی  ** نام این فردوس ویران می‌کنی 
  • بر سرت چندان زنیم ای بد صفات  ** که بگویی ترک شید و ترهات 
  • پیش مشرق چارمیخش می‌کنند  ** تن برهنه شاخ خارش می‌زنند  965
  • از تنش صد جای خون بر می‌جهد  ** او احد می‌گوید و سر می‌نهد 
  • پندها دادم که پنهان دار دین  ** سر بپوشان از جهودان لعین 
  • عاشق است او را قیامت آمدست  ** تا در توبه برو بسته شدست 
  • عاشقی و توبه یا امکان صبر  ** این محالی باشد ای جان بس سطبر 
  • توبه کردم و عشق هم‌چون اژدها  ** توبه وصف خلق و آن وصف خدا  970
  • عشق ز اوصاف خدای بی‌نیاز  ** عاشقی بر غیر او باشد مجاز 
  • زانک آن حسن زراندود آمدست  ** ظاهرش نور اندرون دود آمدست 
  • چون رود نور و شود پیدا دخان  ** بفسرد عشق مجازی آن زمان 
  • وا رود آن حسن سوی اصل خود  ** جسم ماند گنده و رسوا و بد 
  • نور مه راجع شود هم سوی ماه  ** وا رود عکسش ز دیوار سیاه  975
  • پس بماند آب و گل بی آن نگار  ** گردد آن دیوار بی مه دیووار 
  • قلب را که زر ز روی او بجست  ** بازگشت آن زر بکان خود نشست 
  • پس مس رسوا بماند دود وش  ** زو سیه‌روتر بماند عاشقش 
  • عشق بینایان بود بر کان زر  ** لاجرم هر روز باشد بیشتر 
  • زانک کان را در زری نبود شریک  ** مرحبا ای کان زر لاشک فیک  980
  • هر که قلبی را کند انباز کان  ** وا رود زر تا بکان لامکان 
  • عاشق و معشوق مرده ز اضطراب  ** مانده ماهی رفته زان گرداب آب 
  • عشق ربانیست خورشید کمال  ** امر نور اوست خلقان چون ظلال 
  • مصطفی زین قصه چون خوش برشکفت  ** رغبت افزون گشت او را هم بگفت 
  • مستمع چون یافت هم‌چون مصطفی  ** هر سر مویش زبانی شد جدا  985
  • مصطفی گفتش که اکنون چاره چیست  ** گفت این بنده مر او را مشتریست 
  • هر بها که گوید او را می‌خرم  ** در زیان و حیف ظاهر ننگرم