English    Türkçe    فارسی   

1
1893-1902

  • (While) in the garden the crow clothed in black like a mourner makes lament over the (withered) greenery.
  • زاغ پوشیده سیه چون نوحه‌‌گر ** در گلستان نوحه کرده بر خضر
  • Again from the Lord of the land comes the edict (saying) to Non-existence, “Give back what thou hast devoured!
  • باز فرمان آید از سالار ده ** مر عدم را کانچه خوردی باز ده‌‌
  • Give up, O black Death, what thou hast devoured of plants and healing herbs and leaves and grass!” 1895
  • آن چه خوردی واده ای مرگ سیاه ** از نبات و دارو و برگ و گیاه‌‌
  • O brother, collect thy wits for an instant (and think): from moment to moment (incessantly) there is autumn and spring within thee.
  • ای برادر عقل یک دم با خود آر ** دم به دم در تو خزان است و بهار
  • Behold the garden of the heart, green and moist and fresh, full f buds and roses and ctpresses and jasmines;
  • باغ دل را سبز و تر و تازه بین ** پر ز غنچه‌‌ی ورد و سرو و یاسمین‌‌
  • Boughs hidden by the multitude of leaves, vast plain and high palace hidden by the multitude of flowers.
  • ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ ** ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ‌‌
  • These words, which are from Universal Reason, are the scent of those flowers and cypresses and hyacinths.
  • این سخنهایی که از عقل کل است ** بوی آن گلزار و سرو و سنبل است‌‌
  • Didst thou (ever) smell the scent of a rose where no rose was? Didst thou (ever) see the foaming of wine where no wine was? 1900
  • بوی گل دیدی که آن جا گل نبود ** جوش مل دیدی که آن جا مل نبود
  • The scent is thy guide and conducts thee on thy way: it will bring thee to Eden and Kawthar.
  • بو قلاووز است و رهبر مر ترا ** می‌‌برد تا خلد و کوثر مر ترا
  • The scent is a remedy for the (sightless) eye; (it is) light-making: the eye of Jacob was opened by a scent.
  • بو دوای چشم باشد نور ساز ** شد ز بویی دیده‌‌ی یعقوب باز