English    Türkçe    فارسی   

2
2337-2346

  • عقل را من آزمودم هم بسی ** زین سپس جویم جنون را مغرسی‏
  • به حیلت در سخن آوردن سائل آن بزرگ را که خود را دیوانه ساخته بود
  • آن یکی می‏گفت خواهم عاقلی ** مشورت آرم بدو در مشکلی‏
  • آن یکی گفتش که اندر شهر ما ** نیست عاقل جز که آن مجنون‏نما
  • بر نیی گشته سواره نک فلان ** می‏دواند در میان کودکان‏ 2340
  • صاحب رای است و آتش پاره‏ای ** آسمان قدر است و اختر باره‏ای‏
  • فر او کروبیان را جان شده ست ** او در این دیوانگی پنهان شده ست‏
  • لیک هر دیوانه را جان نشمری ** سر منه گوساله را چون سامری‏
  • چون ولیی آشکارا با تو گفت ** صد هزاران غیب و اسرار نهفت‏
  • مر ترا آن فهم و آن دانش نبود ** واندانستی تو سرگین را ز عود 2345
  • از جنون خود را ولی چون پرده ساخت ** مر و را ای کور کی خواهی شناخت‏