English    Türkçe    فارسی   

2
53-62

  • ای صفاتت آفتاب معرفت ** و آفتاب چرخ بند یک صفت‏
  • گاه خورشید و گهی دریا شوی ** گاه کوه قاف و گه عنقا شوی‏
  • تو نه این باشی نه آن در ذات خویش ** ای فزون از وهمها و ز بیش بیش‏ 55
  • روح با علم است و با عقل است یار ** روح را با تازی و ترکی چه کار
  • از تو ای بی‏نقش با چندین صور ** هم مشبه هم موحد خیره‏سر
  • گه مشبه را موحد می‏کند ** گه موحد را صور ره می‏زند
  • گه ترا گوید ز مستی بو الحسن ** یا صغیر السن یا رطب البدن‏
  • گاه نقش خویش ویران می‏کند ** از پی تنزیه جانان می‏کند 60
  • چشم حس را هست مذهب اعتزال ** دیده‏ی عقل است سنی در وصال‏
  • سخره‏ی حس‏اند اهل اعتزال ** خویش را سنی نمایند از ضلال‏