English    Türkçe    فارسی   

6
434-443

  • هست ذرات خواطر و افتکار  ** پیش خورشید حقایق آشکار 
  • حکایت آن صیادی کی خویشتن در گیاه پیچیده بود و دسته‌ی گل و لاله را کله‌وار به سر فرو کشیده تا مرغان او را گیاه پندارند و آن مرغ زیرک بوی برد اندکی کی این آدمیست کی برین شکل گیاه ندیدم اما هم تمام بوی نبرد به افسون او مغرور شد زیرا در ادراک اول قاطعی نداشت در ادراک مکر دوم قاطعی داشت و هو الحرص و الطمع لا سیما عند فرط الحاجة و الفقر قال النبی صلی الله علیه و سلم کاد الفقر ان یکون کفرا 
  • رفت مرغی در میان مرغزار  ** بود آنجا دام از بهر شکار  435
  • دانه‌ی چندی نهاده بر زمین  ** وآن صیاد آنجا نشسته در کمین 
  • خویشتن پیچیده در برگ و گیاه  ** تا در افتد صید بیچاره ز راه 
  • مرغک آمد سوی او از ناشناخت  ** پس طوافی کرد و پیش مرد تاخت 
  • گفت او را کیستی تو سبزپوش  ** در بیابان در میان این وحوش 
  • گفت مرد زاهدم من منقطع  ** با گیاهی گشتم اینجا مقتنع  440
  • زهد و تقوی را گزیدم دین و کیش  ** زانک می‌دیدم اجل را پیش خویش 
  • مرگ همسایه مرا واعظ شده  ** کسب و دکان مرا برهم زده 
  • چون به آخر فرد خواهم ماندن  ** خو نباید کرد با هر مرد و زن