English    Türkçe    فارسی   

6
4588-4597

  • نیست صورت چشم را نیکو به مال  ** تا ببینی شعشعه‌ی نور جلال 
  • باز آمدن به شرح قصه‌ی شاه‌زاده و ملازمت او در حضرت شاه 
  • شاه‌زاده پیش شه حیران این  ** هفت گردون دیده در یک مشت طین 
  • هیچ ممکن نه ببحثی لب گشود  ** لیک جان با جان دمی خامش نبود  4590
  • آمده در خاطرش کین بس خفیست  ** این همه معنیست پس صورت ز چیست 
  • صورتی از صورتت بیزار کن  ** خفته‌ای هر خفته را بیدار کن 
  • آن کلامت می‌رهاند از کلام  ** وان سقامت می‌جهاند از سقام 
  • پس سقام عشق جان صحتست  ** رنجهااش حسرت هر راحتست 
  • ای تن اکنون دست خود زین جان بشو  ** ور نمی‌شویی جز این جانی بجو  4595
  • حاصل آن شه نیک او را می‌نواخت  ** او از آن خورشید چون مه می‌گداخت 
  • آن گداز عاشقان باشد نمو  ** هم‌چو مه اندر گدازش تازه‌رو