English    Türkçe    فارسی   

4
329-353

  • که هلا پیش سلیمان مور باش ** تا بنشکافد ترا این دورباش
  • جز مقام راستی یک دم مه‌ایست ** هیچ لالا مرد را چون چشم نیست 330
  • کور اگر از پند پالوده شود ** هر دمی او باز آلوده شود
  • آدما تو نیستی کور از نظر ** لیک اذا جاء القضا عمی البصر
  • عمرها باید به نادر گاه‌گاه ** تا که بینا از قضا افتد به چاه
  • کور را خود این قضا همراه اوست ** که مرورا اوفتادن طبع و خوست
  • در حدث افتد نداند بوی چیست ** از منست این بوی یا ز آلودگیست 335
  • ور کسی بر وی کند مشکی نثار ** هم ز خود داند نه از احسان یار
  • پس دو چشم روشن ای صاحب‌نظر ** مر ترا صد مادرست و صد پدر
  • خاصه چشم دل آن هفتاد توست ** وین دو چشم حس خوشه‌چین اوست
  • ای دریغا ره‌زنان بنشسته‌اند ** صد گره زیر زبانم بسته‌اند
  • پای‌بسته چون رود خوش راهوار ** بس گران بندیست این معذور دار 340
  • این سخن اشکسته می‌آید دلا ** کین سخن درست غیرت آسیا
  • در اگر چه خرد و اشکسته شود ** توتیای دیده‌ی خسته شود
  • ای در از اشکست خود بر سر مزن ** کز شکستن روشنی خواهی شدن
  • همچنین اشکسته بسته گفتنیست ** حق کند آخر درستش کو غنیست
  • گندم ار بشکست و از هم در سکست ** بر دکان آمد که نک نان درست 345
  • تو هم ای عاشق چو جرمت گشت فاش ** آب و روغن ترک کن اشکسته باش
  • آنک فرزندان خاص آدم‌اند ** نفحه‌ی انا ظلمنا می‌دمند
  • حاجت خود عرضه کن حجت مگو ** هم‌چو ابلیس لعین سخت‌رو
  • سخت‌رویی گر ورا شد عیب‌پوش ** در ستیز و سخت‌رویی رو بکوش
  • آن ابوجهل از پیمبر معجزی ** خواست هم‌چون کینه‌ور ترکی غزی 350
  • لیک آن صدیق حق معجز نخواست ** گفت این رو خود نگوید جز که راست
  • کی رسد هم‌چون توی را کز منی ** امتحان هم‌چو من یاری کنی
  • گفتن آن جهود علی را کرم الله وجهه کی اگر اعتماد داری بر حافظی حق از سر این کوشک خود را در انداز و جواب گفتن امیرالمومنین او را
  • مرتضی را گفت روزی یک عنود ** کو ز تعظیم خدا آگه نبود