English    Türkçe    فارسی   

6
4872-4896

  • شکر می‌کرد آن شهید زردخد  ** کان بزد بر جسم و بر معنی نزد 
  • جسم ظاهر عاقبت خود رفتنیست  ** تا ابد معنی بخواهد شاد زیست 
  • آن عتاب ار رفت هم بر پوست رفت  ** دوست بی‌آزار سوی دوست رفت 
  • گرچه او فتراک شاهنشه گرفت  ** آخر از عین الکمال او ره گرفت  4875
  • و آن سوم کاهل‌ترین هر سه بود  ** صورت و معنی به کلی او ربود 
  • وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهل‌ترست 
  • آن یکی شخص به وقت مرگ خویش  ** گفت بود اندر وصیت پیش‌پیش 
  • سه پسر بودش چو سه سرو روان  ** وقف ایشان کرده او جان و روان 
  • گفت هرچه در کفم کاله و زرست  ** او برد زین هر سه کو کاهل‌ترست 
  • گفت با قاضی و پس اندرز کرد  ** بعد از آن جام شراب مرگ خورد  4880
  • گفته فرزندان به قاضی کای کریم  ** نگذریم از حکم او ما سه یتیم 
  • سمع و طاعه میکنیم او راست دست ** آنچه او فرمود بر ما نافذست // ما چو اسماعیل ز ابراهیم خود ** سر نپیچیم ارچه قربان میکند
  • گفت قاضی هر یکی با عاقلیش  ** تا بگوید قصه‌ای از کاهلیش 
  • تا ببینم کاهلی هر یکی  ** تا بدانم حال هر یک بی‌شکی  4885
  • عارفان از دو جهان کاهل‌ترند  ** زانک بی شد یار خرمن می‌برند 
  • کاهلی را کرده‌اند ایشان سند  ** کار ایشان را چو یزدان می‌کند 
  • کار یزدان را نمی‌بینند عام  ** می‌نیاسایند از کد صبح و شام 
  • هین ز حد کاهلی گویید باز  ** تا بدانم حد آن از کشف راز 
  • بی‌گمان که هر زبان پرده‌ی دلست  ** چون بجنبد پرده سرها واصلست  4890
  • پرده‌ی کوچک چو یک شرحه کباب  ** می‌بپوشد صورت صد آفتاب 
  • گر بیان نطق کاذب نیز هست  ** لیک بوی از صدق و کذبش مخبرست 
  • آن نسیمی که بیایدت از چمن  ** هست پیدا از سموم گولخن 
  • بوی صدق و بوی کذب گول‌گیر  ** هست پیدا در نفس چون مشک و سیر 
  • گر ندانی یار را از ده‌دله  ** از مشام فاسد خود کن گله  4895
  • بانگ حیزان و شجاعان دلیر  ** هست پیدا چون فن روباه و شیر