English    Türkçe    فارسی   

1
1276-1300

  • این خود اجزایند کلیات از او ** زرد کرده رنگ و فاسد کرده بو
  • تا جهان گه صابر است و گه شکور ** بوستان گه حله پوشد گاه عور
  • آفتابی کاو بر آید نارگون ** ساعتی دیگر شود او سر نگون‌‌
  • اختران تافته بر چار طاق ** لحظه لحظه مبتلای احتراق‌‌
  • ماه کاو افزود ز اختر در جمال ** شد ز رنج دق او همچون خیال‌‌ 1280
  • این زمین با سکون با ادب ** اندر آرد زلزله‌‌ش در لرز تب‌‌
  • ای بسا که زین بلای مرده‌‌ریگ ** گشته است اندر جهان او خرد و ریگ‌‌
  • این هوا با روح آمد مقترن ** چون قضا آید وبا گشت و عفن‌‌
  • آب خوش کاو روح را همشیره شد ** در غدیری زرد و تلخ و تیره شد
  • آتشی کاو باد دارد در بروت ** هم یکی بادی بر او خواند یموت‌‌ 1285
  • حال دریا ز اضطراب و جوش او ** فهم کن تبدیلهای هوش او
  • چرخ سر گردان که اندر جستجوست ** حال او چون حال فرزندان اوست‌‌
  • گه حضیض و گه میانه گاه اوج ** اندر او از سعد و نحسی فوج فوج‌‌
  • از خود ای جزوی ز کلها مختلط ** فهم می‌‌کن حالت هر منبسط
  • چون که کلیات را رنج است و درد ** جزو ایشان چون نباشد روی زرد 1290
  • خاصه جزوی کاو ز اضداد است جمع ** ز آب و خاک و آتش و باد است جمع‌‌
  • این عجب نبود که میش از گرگ جست ** این عجب کاین میش دل در گرگ بست‌‌
  • زندگانی آشتی ضدهاست ** مرگ آن کاندر میانشان جنگ خاست‌‌
  • لطف حق این شیر را و گور را ** الف داده ست این دو ضد دور را
  • چون جهان رنجور و زندانی بود ** چه عجب رنجور اگر فانی بود 1295
  • خواند بر شیر او از این رو پندها ** گفت من پس مانده‌‌ام زین بندها
  • پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش‌‌
  • شیر گفتش تو ز اسباب مرض ** این سبب گو خاص کاین استم غرض‌‌
  • گفت آن شیر اندر این چه ساکن است ** اندر این قلعه ز آفات ایمن است‌‌
  • قعر چه بگزید هر کی عاقل است ** ز آن که در خلوت صفاهای دل است‌‌
  • ظلمت چه به که ظلمتهای خلق ** سر نبرد آن کس که گیرد پای خلق‌‌ 1300