English    Türkçe    فارسی   

1
1489-1513

  • گفت آدم که ظلمنا نفسنا ** او ز فعل حق نبد غافل چو ما
  • در گنه او از ادب پنهانش کرد ** ز آن گنه بر خود زدن او بر بخورد 1490
  • بعد توبه گفتش ای آدم نه من ** آفریدم در تو آن جرم و محن‌‌
  • نه که تقدیر و قضای من بد آن ** چون به وقت عذر کردی آن نهان‌‌
  • گفت ترسیدم ادب نگذاشتم ** گفت هم من پاس آنت داشتم‌‌
  • هر که آرد حرمت او حرمت برد ** هر که آرد قند لوزینه خورد
  • طیبات از بهر که للطیبین ** یار را خوش کن برنجان و ببین‌‌ 1495
  • یک مثال ای دل پی فرقی بیار ** تا بدانی جبر را از اختیار
  • دست کان لرزان بود از ارتعاش ** و آن که دستی را تو لرزانی ز جاش‌‌
  • هر دو جنبش آفریده‌‌ی حق شناس ** لیک نتوان کرد این با آن قیاس‌‌
  • ز آن پشیمانی که لرزانیدی‌‌اش ** مرتعش را کی پشیمان دیدی‌‌اش‌‌
  • بحث عقل است این چه عقل آن حیله‌‌گر ** تا ضعیفی ره برد آن جا مگر 1500
  • بحث عقلی گر در و مرجان بود ** آن دگر باشد که بحث جان بود
  • بحث جان اندر مقامی دیگر است ** باده‌‌ی جان را قوامی دیگر است‌‌
  • آن زمان که بحث عقلی ساز بود ** این عمر با بو الحکم هم راز بود
  • چون عمر از عقل آمد سوی جان ** بو الحکم بو جهل شد در حکم آن‌‌
  • سوی حس و سوی عقل او کامل است ** گر چه خود نسبت به جان او جاهل است‌‌ 1505
  • بحث عقل و حس اثر دان یا سبب ** بحث جانی یا عجب یا بو العجب‌‌
  • ضوء جان آمد نماند ای مستضی ** لازم و ملزوم و نافی مقتضی‌‌
  • ز آن که بینایی که نورش بازغ است ** از دلیل چون عصا بس فارغ است‌‌
  • تفسیر و هو معکم أين ما کنتم
  • بار دیگر ما به قصه آمدیم ** ما از آن قصه برون خود کی شدیم‌‌
  • گر به جهل آییم آن زندان اوست ** ور به علم آییم آن ایوان اوست‌‌ 1510
  • ور به خواب آییم مستان وی‌‌ایم ** ور به بیداری به دستان وی‌‌ایم‌‌
  • ور بگرییم ابر پر زرق وی‌‌ایم ** ور بخندیم آن زمان برق وی‌‌ایم‌‌
  • ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست ** ور به صلح و عذر عکس مهر اوست‌‌