English    Türkçe    فارسی   

1
1893-1917

  • زاغ پوشیده سیه چون نوحه‌‌گر ** در گلستان نوحه کرده بر خضر
  • باز فرمان آید از سالار ده ** مر عدم را کانچه خوردی باز ده‌‌
  • آن چه خوردی واده ای مرگ سیاه ** از نبات و دارو و برگ و گیاه‌‌ 1895
  • ای برادر عقل یک دم با خود آر ** دم به دم در تو خزان است و بهار
  • باغ دل را سبز و تر و تازه بین ** پر ز غنچه‌‌ی ورد و سرو و یاسمین‌‌
  • ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ ** ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ‌‌
  • این سخنهایی که از عقل کل است ** بوی آن گلزار و سرو و سنبل است‌‌
  • بوی گل دیدی که آن جا گل نبود ** جوش مل دیدی که آن جا مل نبود 1900
  • بو قلاووز است و رهبر مر ترا ** می‌‌برد تا خلد و کوثر مر ترا
  • بو دوای چشم باشد نور ساز ** شد ز بویی دیده‌‌ی یعقوب باز
  • بوی بد مر دیده را تاری کند ** بوی یوسف دیده را یاری کند
  • تو که یوسف نیستی یعقوب باش ** همچو او با گریه و آشوب باش‌‌
  • بشنو این پند از حکیم غزنوی ** تا بیابی در تن کهنه نوی‌‌ 1905
  • ناز را رویی بباید همچو ورد ** چون نداری گرد بد خویی مگرد
  • زشت باشد روی نازیبا و ناز ** سخت باشد چشم نابینا و درد
  • پیش یوسف نازش و خوبی مکن ** جز نیاز و آه یعقوبی مکن‌‌
  • معنی مردن ز طوطی بد نیاز ** در نیاز و فقر خود را مرده ساز
  • تا دم عیسی ترا زنده کند ** همچو خویشت خوب و فرخنده کند 1910
  • از بهاران کی شود سر سبز سنگ ** خاک شو تا گل برویی رنگ رنگ‌‌
  • سالها تو سنگ بودی دل خراش ** آزمون را یک زمانی خاک باش‌‌
  • داستان پیر چنگی که در عهد عمر از بهر خدا روز بی‌‌نوایی چنگ زد میان گورستان‌‌
  • آن شنیده ستی که در عهد عمر ** بود چنگی مطربی با کر و فر
  • بلبل از آواز او بی‌‌خود شدی ** یک طرب ز آواز خوبش صد شدی‌‌
  • مجلس و مجمع دمش آراستی ** وز نوای او قیامت خاستی‌‌ 1915
  • همچو اسرافیل کاوازش به فن ** مردگان را جان در آرد در بدن‌‌
  • یا رسیلی بود اسرافیل را ** کز سماعش پر برستی فیل را