English    Türkçe    فارسی   

1
2347-2371

  • ور بود عیبی برهنه کی کند ** بل به جامه خدعه‌‌ای با وی کند
  • گوید این شرمنده است از نیک و بد ** از برهنه کردن او از تو رمد
  • خواجه در عیب است غرقه تا به گوش ** خواجه را مال است و مالش عیب پوش‌‌
  • کز طمع عیبش نبیند طامعی ** گشت دلها را طمعها جامعی‌‌ 2350
  • ور گدا گوید سخن چون زر کان ** ره نیابد کاله‌‌ی او در دکان‌‌
  • کار درویشی ورای فهم تست ** سوی درویشی بمنگر سست سست‌‌
  • ز آن که درویشان ورای ملک و مال ** روزیی دارند ژرف از ذو الجلال‌‌
  • حق تعالی عادل است و عادلان ** کی کنند استمگری بر بی‌‌دلان‌‌
  • آن یکی را نعمت و کالا دهند ** وین دگر را بر سر آتش نهند 2355
  • آتشش سوزا که دارد این گمان ** بر خدای خالق هر دو جهان‌‌
  • فقر فخری از گزاف است و مجاز ** نی هزاران عز پنهان است و ناز
  • از غضب بر من لقبها راندی ** یارگیر و مار گیرم خواندی‌‌
  • گر بگیرم بر کنم دندان مار ** تاش از سر کوفتن نبود ضرار
  • ز آن که آن دندان عدوی جان اوست ** من عدو را می‌‌کنم زین علم دوست‌‌ 2360
  • از طمع هرگز نخوانم من فسون ** این طمع را کرده‌‌ام من سر نگون‌‌
  • حاش لله طمع من از خلق نیست ** از قناعت در دل من عالمی است‌‌
  • بر سر امرودبن بینی چنان ** ز آن فرود آ تا نماند آن گمان‌‌
  • چون که بر گردی و سر گشته شوی ** خانه را گردنده بینی و آن توی‌‌
  • در بیان آن که جنبیدن هر کسی از آن جا که وی است هر کس را از چنبره‌‌ی وجود خود بیند، تابه‌‌ی کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابه از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابه‌‌های دیگر او راست‌‌گوتر باشد و امام باشد
  • دید احمد را ابو جهل و بگفت ** زشت نقشی کز بنی هاشم شگفت‌‌ 2365
  • گفت احمد مر و را که راستی ** راست گفتی گر چه کار افزاستی‌‌
  • دید صدیقش بگفت ای آفتاب ** نی ز شرقی نی ز غربی خوش بتاب‌‌
  • گفت احمد راست گفتی ای عزیز ** ای رهیده تو ز دنیای نه چیز
  • حاضران گفتند ای صدر الوری ** راست گو گفتی دو ضد گو را چرا
  • گفت من آیینه‌‌ام مصقول دست ** ترک و هندو در من آن بیند که هست‌‌ 2370
  • ای زن ار طماع می‌‌بینی مرا ** زین تحری زنانه برتر آ