English    Türkçe    فارسی   

1
2827-2851

  • عشق شنگ بی‌‌قرار بی‌‌سکون ** چون در آرد کل تن را در جنون‌‌
  • لطف آب بحر کاو چون کوثر است ** سنگ ریزه‌‌ش جمله در و گوهر است‌‌
  • هر هنر که استا بدان معروف شد ** جان شاگردان بدان موصوف شد
  • پیش استاد اصولی هم اصول ** خواند آن شاگرد چست با حصول‌‌ 2830
  • پیش استاد فقیه آن فقه خوان ** فقه خواند نی اصول اندر بیان‌‌
  • پیش استادی که او نحوی بود ** جان شاگردش از او نحوی شود
  • باز استادی که او محو ره است ** جان شاگردش از او محو شه است‌‌
  • زین همه انواع دانش روز مرگ ** دانش فقر است ساز راه و برگ‌‌
  • حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان‌‌
  • آن یکی نحوی به کشتی درنشست ** رو به کشتیبان نهاد آن خود پرست‌‌ 2835
  • گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا ** گفت نیم عمر تو شد در فنا
  • دل شکسته گشت کشتیبان ز تاب ** لیک آن دم کرد خامش از جواب‌‌
  • باد کشتی را به گردابی فگند ** گفت کشتیبان به آن نحوی بلند
  • هیچ دانی آشنا کردن بگو ** گفت نی ای خوش جواب خوب رو
  • گفت کل عمرت ای نحوی فناست ** ز آن که کشتی غرق این گردابهاست‌‌ 2840
  • محو می‌‌باید نه نحو اینجا بدان ** گر تو محوی بی‌‌خطر در آب ران‌‌
  • آب دریا مرده را بر سر نهد ** ور بود زنده ز دریا کی رهد
  • چون بمردی تو ز اوصاف بشر ** بحر اسرارت نهد بر فرق سر
  • ای که خلقان را تو خر می‌‌خوانده‌‌ای ** این زمان چون خر بر این یخ مانده‌‌ای‌‌
  • گر تو علامه‌‌ی زمانی در جهان ** نک فنای این جهان بین وین زمان‌‌ 2845
  • مرد نحوی را از آن در دوختیم ** تا شما را نحو محو آموختیم‌‌
  • فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف ** در کم آمد یابی ای یار شگرف‌‌
  • آن سبوی آب دانشهای ماست ** و آن خلیفه دجله‌‌ی علم خداست‌‌
  • ما سبوها پر به دجله می‌‌بریم ** گر نه خر دانیم خود را ما خریم‌‌
  • باری اعرابی بدان معذور بود ** کو ز دجله بی‌‌خبر بود و ز رود 2850
  • گر ز دجله با خبر بودی چو ما ** او نبردی آن سبو را جا به جا