English    Türkçe    فارسی   

1
2840-2864

  • گفت کل عمرت ای نحوی فناست ** ز آن که کشتی غرق این گردابهاست‌‌ 2840
  • محو می‌‌باید نه نحو اینجا بدان ** گر تو محوی بی‌‌خطر در آب ران‌‌
  • آب دریا مرده را بر سر نهد ** ور بود زنده ز دریا کی رهد
  • چون بمردی تو ز اوصاف بشر ** بحر اسرارت نهد بر فرق سر
  • ای که خلقان را تو خر می‌‌خوانده‌‌ای ** این زمان چون خر بر این یخ مانده‌‌ای‌‌
  • گر تو علامه‌‌ی زمانی در جهان ** نک فنای این جهان بین وین زمان‌‌ 2845
  • مرد نحوی را از آن در دوختیم ** تا شما را نحو محو آموختیم‌‌
  • فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف ** در کم آمد یابی ای یار شگرف‌‌
  • آن سبوی آب دانشهای ماست ** و آن خلیفه دجله‌‌ی علم خداست‌‌
  • ما سبوها پر به دجله می‌‌بریم ** گر نه خر دانیم خود را ما خریم‌‌
  • باری اعرابی بدان معذور بود ** کو ز دجله بی‌‌خبر بود و ز رود 2850
  • گر ز دجله با خبر بودی چو ما ** او نبردی آن سبو را جا به جا
  • بلکه از دجله چو واقف آمدی ** آن سبو را بر سر سنگی زدی‌‌
  • قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بی‌‌نیازی از آن هدیه و از آن سبو
  • چون خلیفه دید و احوالش شنید ** آن سبو را پر ز زر کرد و مزید
  • آن عرب را کرد از فاقه خلاص ** داد بخششها و خلعتهای خاص‌‌
  • کاین سبو پر زر به دست او دهید ** چون که واگردد سوی دجله‌‌ش برید 2855
  • از ره خشک آمده ست و از سفر ** از ره آبش بود نزدیکتر
  • چون به کشتی درنشست و دجله دید ** سجده می‌‌کرد از حیا و می‌‌خمید
  • کای عجب لطف این شه وهاب را ** وین عجبتر کو ستد آن آب را
  • چون پذیرفت از من آن دریای جود ** آن چنان نقد دغل را زود زود
  • کل عالم را سبو دان ای پسر ** کاو بود از علم و خوبی تا به سر 2860
  • قطره‌‌ای از دجله‌‌ی خوبی اوست ** کان نمی‌‌گنجد ز پری زیر پوست‌‌
  • گنج مخفی بد ز پری چاک کرد ** خاک را تابان تر از افلاک کرد
  • گنج مخفی بد ز پری جوش کرد ** خاک را سلطان اطلس پوش کرد
  • ور بدیدی شاخی از دجله‌‌ی خدا ** آن سبو را او فنا کردی فنا