English    Türkçe    فارسی   

1
2875-2899

  • پس دمی مردار و دیگر دم سگی ** چون کنی در راه شیران خوش تگی‌‌ 2875
  • آلت اشکار خود جز سگ مدان ** کمترک انداز سگ را استخوان‌‌
  • ز آن که سگ چون سیر شد سرکش شود ** کی سوی صید و شکار خوش دود
  • آن عرب را بی‌‌نوایی می‌‌کشید ** تا بدان درگاه و آن دولت رسید
  • در حکایت گفته‌‌ایم احسان شاه ** در حق آن بی‌‌نوای بی‌‌پناه‌‌
  • هر چه گوید مرد عاشق بوی عشق ** از دهانش می‌‌جهد در کوی عشق‌‌ 2880
  • گر بگوید فقه فقر آید همه ** بوی فقر آید از آن خوش دمدمه‌‌
  • ور بگوید کفر دارد بوی دین ** ور به شک گوید شکش گردد یقین‌‌
  • کف کژ کز بحر صدقی خاسته است ** اصل صاف آن فرع را آراسته است‌‌
  • آن کفش را صافی و محقوق دان ** همچو دشنام لب معشوق دان‌‌
  • گشته آن دشنام نامطلوب او ** خوش ز بهر عارض محبوب او 2885
  • گر بگوید کژ نماید راستی ** ای کژی که راست را آراستی‌‌
  • از شکر گر شکل نانی می‌‌پزی ** طعم قند آید نه نان چون می‌‌مزی‌‌
  • ور بیابد مومنی زرین وثن ** کی هلد آن را برای هر شمن‌‌
  • بلکه گیرد اندر آتش افکند ** صورت عاریتش را بشکند
  • تا نماند بر ذهب شکل وثن ** ز آن که صورت مانع است و راه زن‌‌ 2890
  • ذات زرش ذات ربانیت است ** نقش بت بر نقد زر عاریت است‌‌
  • بهر کیکی تو گلیمی را مسوز ** وز صداع هر مگس مگذار روز
  • بت پرستی چون بمانی در صور ** صورتش بگذار و در معنی نگر
  • مرد حجی همره حاجی طلب ** خواه هندو خواه ترک و یا عرب‌‌
  • منگر اندر نقش و اندر رنگ او ** بنگر اندر عزم و در آهنگ او 2895
  • گر سیاه است او هم آهنگ تو است ** تو سپیدش خوان که هم رنگ تو است‌‌
  • این حکایت گفته شد زیر و زبر ** همچو فکر عاشقان بی‌‌پا و سر
  • سر ندارد چون ز ازل بوده ست پیش ** پا ندارد با ابد بوده ست خویش‌‌
  • بلکه چون آب است هر قطره از آن ** هم سر است و پا و هم بی‌‌هردوان‌‌