English    Türkçe    فارسی   

1
3188-3212

  • می‌‌کشدشان بی‌‌تکلف در فعال ** بی‌‌خبر ذات الیمین ذات الشمال‌‌
  • چیست آن ذات الیمین فعل حسن ** چیست آن ذات الشمال اشغال تن‌‌
  • می‌‌رود این هر دو کار از انبیا ** بی‌‌خبر زین هر دو ایشان چون صدا 3190
  • گر صدایت بشنواند خیر و شر ** ذات کوه از هر دو باشد بی‌‌خبر
  • گفتن مهمان یوسف علیه السلام را که آینه آوردمت ارمغان تا هر باری که در وی نگری روی خوب خود بینی مرا یاد کنی‌‌
  • گفت یوسف هین بیاور ارمغان ** او ز شرم این تقاضا زد فغان‌‌
  • گفت من چند ارمغان جستم ترا ** ارمغانی در نظر نامد مرا
  • حبه‌‌ای را جانب کان چون برم ** قطره‌‌ای را سوی عمان چون برم‌‌
  • زیره را من سوی کرمان آورم ** گر به پیش تو دل و جان آورم‌‌ 3195
  • نیست تخمی کاندر این انبار نیست ** غیر حسن تو که آن را یار نیست‌‌
  • لایق آن دیدم که من آیینه‌‌ای ** پیش تو آرم چو نور سینه‌‌ای‌‌
  • تا ببینی روی خوب خود در آن ** ای تو چون خورشید شمع آسمان‌‌
  • آینه آوردمت ای روشنی ** تا چو بینی روی خود یادم کنی‌‌
  • آینه بیرون کشید او از بغل ** خوب را آیینه باشد مشتغل‌‌ 3200
  • آینه‌‌ی هستی چه باشد نیستی ** نیستی بر گر تو ابله نیستی‌‌
  • هستی اندر نیستی بتوان نمود ** مال داران بر فقیر آرند جود
  • آینه‌‌ی صافی نان خود گرسنه ست ** سوخته هم آینه‌‌ی آتش زنه ست‌‌
  • نیستی و نقص هر جایی که خاست ** آینه‌‌ی خوبی جمله‌‌ی پیشه‌‌هاست‌‌
  • چون که جامه چست و دوزیده بود ** مظهر فرهنگ درزی چون شود 3205
  • ناتراشیده همی‌‌باید جذوع ** تا دروگر اصل سازد یا فروع‌‌
  • خواجه‌‌ی اشکسته بند آن جا رود ** که در آن جا پای اشکسته بود
  • کی شود چون نیست رنجور نزار ** آن جمال صنعت طب آشکار
  • خواری و دونی مسها بر ملا ** گر نباشد کی نماید کیمیا
  • نقصها آیینه‌‌ی وصف کمال ** و آن حقارت آینه‌‌ی عز و جلال‌‌ 3210
  • ز آن که ضد را ضد کند پیدا یقین ** ز آن که با سرکه پدید است انگبین‌‌
  • هر که نقص خویش را دید و شناخت ** اندر استکمال خود ده اسبه تاخت‌‌