English    Türkçe    فارسی   

1
3212-3236

  • هر که نقص خویش را دید و شناخت ** اندر استکمال خود ده اسبه تاخت‌‌
  • ز آن نمی‌‌پرد به سوی ذو الجلال ** کاو گمانی می‌‌برد خود را کمال‌‌
  • علتی بدتر ز پندار کمال ** نیست اندر جان تو ای ذو دلال‌‌
  • از دل و از دیده‌‌ات بس خون رود ** تا ز تو این معجبی بیرون رود 3215
  • علت ابلیس انا خیری بده ست ** وین مرض در نفس هر مخلوق هست‌‌
  • گر چه خود را بس شکسته بیند او ** آب صافی دان و سرگین زیر جو
  • چون بشوراند ترا در امتحان ** آب سرگین رنگ گردد در زمان‌‌
  • در تگ جو هست سرگین ای فتی ** گر چه جو صافی نماید مر ترا
  • هست پیر راه دان پر فطن ** باغهای نفس کل را جوی کن‌‌ 3220
  • جوی خود را کی تواند پاک کرد ** نافع از علم خدا شد علم مرد
  • کی تراشد تیغ دسته‌‌ی خویش را ** رو به جراحی سپار این ریش را
  • بر سر هر ریش جمع آمد مگس ** تا نبیند قبح ریش خویش کس‌‌
  • آن مگس اندیشه‌‌ها و آن مال تو ** ریش تو آن ظلمت احوال تو
  • ور نهد مرهم بر آن ریش تو پیر ** آن زمان ساکن شود درد و نفیر 3225
  • تا که پندارد که صحت یافته ست ** پرتو مرهم بر آن جا تافته ست‌‌
  • هین ز مرهم سر مکش ای پشت ریش ** و آن ز پرتو دان مدان از اصل خویش‌‌
  • مرتد شدن کاتب وحی به سبب آن که پرتو وحی بر او زد آن آیت را پیش از پیغامبر صلی الله علیه و اله بخواند گفت پس من هم محل وحیم‌‌
  • پیش از عثمان یکی نساخ بود ** کاو به نسخ وحی جدی می‌‌نمود
  • چون نبی از وحی فرمودی سبق ** او همان را وانبشتی بر ورق‌‌
  • پرتو آن وحی بر وی تافتی ** او درون خویش حکمت یافتی‌‌ 3230
  • عین آن حکمت بفرمودی رسول ** زین قدر گمراه شد آن بو الفضول‌‌
  • کانچه می‌‌گوید رسول مستنیر ** مر مرا هست آن حقیقت در ضمیر
  • پرتو اندیشه‌‌اش زد بر رسول ** قهر حق آورد بر جانش نزول‌‌
  • هم ز نساخی بر آمد هم ز دین ** شد عدوی مصطفی و دین به کین‌‌
  • مصطفی فرمود کای گبر عنود ** چون سیه گشتی اگر نور از تو بود 3235
  • گر تو ینبوع الهی بودیی ** این چنین آب سیه نگشودیی‌‌