English    Türkçe    فارسی   

1
3643-3667

  • بس بود خورشید را رویش گواه ** أی شی‌‌ء أعظم الشاهد إله‌‌
  • نه بگویم چون قرین شد در بیان ** هم خدا و هم ملک هم عالمان‌‌
  • یشهد الله و الملک و اهل العلوم ** إنه لا رب إلا من یدوم‌‌ 3645
  • چون گواهی داد حق که بود ملک ** تا شود اندر گواهی مشترک‌‌
  • ز آن که شعشاع حضور آفتاب ** بر نتابد چشم و دلهای خراب‌‌
  • چون خفاشی کاو تف خورشید را ** بر نتابد بگسلد اومید را
  • پس ملایک را چو ما هم یار دان ** جلوه گر خورشید را بر آسمان‌‌
  • کاین ضیا ما ز آفتابی یافتیم ** چون خلیفه بر ضعیفان تافتیم‌‌ 3650
  • چون مه نو یا سه روزه یا که بدر ** مرتبه‌‌ی هر یک ملک در نور و قدر
  • ز اجنحه‌‌ی نور ثلاث او رباع ** بر مراتب هر ملک را آن شعاع‌‌
  • همچو پرهای عقول انسیان ** که بسی فرق است شان اندر میان‌‌
  • پس قرین هر بشر در نیک و بد ** آن ملک باشد که مانندش بود
  • چشم اعمش چون که خور را بر نتافت ** اختر او را شمع شد تا ره بیافت‌‌ 3655
  • گفتن پیغامبر علیه السلام مر زید را که این سر را فاش تر از این مگو و متابعت نگاه دار
  • گفت پیغمبر که اصحابی نجوم ** رهروان را شمع و شیطان را رجوم‌‌
  • هر کسی را گر بدی آن چشم و زور ** کاو گرفتی ز آفتاب چرخ نور
  • کی ستاره حاجت استی ای ذلیل ** که بدی بر نور خورشید او دلیل‌‌
  • ماه می‌‌گوید به خاک و ابر و فی ** من بشر بودم ولی یوحی الی‌‌
  • چون شما تاریک بودم در نهاد ** وحی خورشیدم چنین نوری بداد 3660
  • ظلمتی دارم به نسبت با شموس ** نور دارم بهر ظلمات نفوس‌‌
  • ز آن ضعیفم تا تو تابی آوری ** که نه مرد آفتاب انوری‌‌
  • همچو شهد و سرکه در هم بافتم ** تا سوی رنج جگر ره یافتم‌‌
  • چون ز علت وارهیدی ای رهین ** سرکه را بگذار و می‌‌خور انگبین‌‌
  • تخت دل معمور شد پاک از هوا ** بین که الرحمن علی العرش استوی‌‌ 3665
  • حکم بر دل بعد از این بی‌‌واسطه ** حق کند چون یافت دل این رابطه‌‌
  • این سخن پایان ندارد زید کو ** تا دهم پندش که رسوایی مجو
  • رجوع به حکایت زید