English    Türkçe    فارسی   

1
3663-3687

  • همچو شهد و سرکه در هم بافتم ** تا سوی رنج جگر ره یافتم‌‌
  • چون ز علت وارهیدی ای رهین ** سرکه را بگذار و می‌‌خور انگبین‌‌
  • تخت دل معمور شد پاک از هوا ** بین که الرحمن علی العرش استوی‌‌ 3665
  • حکم بر دل بعد از این بی‌‌واسطه ** حق کند چون یافت دل این رابطه‌‌
  • این سخن پایان ندارد زید کو ** تا دهم پندش که رسوایی مجو
  • رجوع به حکایت زید
  • زید را اکنون نیابی کاو گریخت ** جست از صف نعال و نعل ریخت‌‌
  • تو که باشی زید هم خود را نیافت ** همچو اختر که بر او خورشید تافت‌‌
  • نی از او نقشی بیابی نی نشان ** نی کهی یابی نه راه کهکشان‌‌ 3670
  • شد حواس و نطق با پایان ما ** محو نور دانش سلطان ما
  • حسها و عقلهاشان در درون ** موج در موج لدينا محضرون‌‌
  • چون شب آمد باز وقت بار شد ** انجم پنهان شده بر کار شد
  • بی‌‌هشان را وادهد حق هوشها ** حلقه حلقه حلقه‌‌ها در گوشها
  • پای کوبان دست افشان در ثنا ** ناز نازان ربنا أحییتنا 3675
  • آن جلود و آن عظام ریخته ** فارسان گشته غبار انگیخته‌‌
  • حمله آرند از عدم سوی وجود ** در قیامت هم شکور و هم کنود
  • سر چه می‌‌پیچی کنی نادیده‌‌ای ** در عدم ز اول نه سرپیچیده‌‌ای‌‌
  • در عدم افشرده بودی پای خویش ** که مرا که بر کند از جای خویش‌‌
  • می‌‌نبینی صنع ربانیت را ** که کشید او موی پیشانیت را 3680
  • تا کشیدت اندر این انواع حال ** که نبودت در گمان و در خیال‌‌
  • آن عدم او را هماره بنده است ** کار کن دیوا سلیمان زنده است‌‌
  • دیو می‌‌سازد جفان کالجواب ** زهره نی تا دفع گوید یا جواب‌‌
  • خویش را بین چون همی‌‌لرزی ز بیم ** مر عدم را نیز لرزان دان مقیم‌‌
  • ور تو دست اندر مناصب می‌‌زنی ** هم ز ترس است آن که جانی می‌‌کنی‌‌ 3685
  • هر چه جز عشق خدای احسن است ** گر شکر خواری است آن جان کندن است‌‌
  • چیست جان کندن سوی مرگ آمدن ** دست در آب حیاتی نازدن‌‌