English    Türkçe    فارسی   

1
3681-3705

  • تا کشیدت اندر این انواع حال ** که نبودت در گمان و در خیال‌‌
  • آن عدم او را هماره بنده است ** کار کن دیوا سلیمان زنده است‌‌
  • دیو می‌‌سازد جفان کالجواب ** زهره نی تا دفع گوید یا جواب‌‌
  • خویش را بین چون همی‌‌لرزی ز بیم ** مر عدم را نیز لرزان دان مقیم‌‌
  • ور تو دست اندر مناصب می‌‌زنی ** هم ز ترس است آن که جانی می‌‌کنی‌‌ 3685
  • هر چه جز عشق خدای احسن است ** گر شکر خواری است آن جان کندن است‌‌
  • چیست جان کندن سوی مرگ آمدن ** دست در آب حیاتی نازدن‌‌
  • خلق را دو دیده در خاک و ممات ** صد گمان دارند در آب حیات‌‌
  • جهد کن تا صد گمان گردد نود ** شب برو ور تو بخسبی شب رود
  • در شب تاریک جوی آن روز را ** پیش کن آن عقل ظلمت سوز را 3690
  • در شب بد رنگ بس نیکی بود ** آب حیوان جفت تاریکی بود
  • سر ز خفتن کی توان برداشتن ** با چنین صد تخم غفلت کاشتن‌‌
  • خواب مرده لقمه‌‌ی مرده یار شد ** خواجه خفت و دزد شب بر کار شد
  • تو نمی‌‌دانی که خصمانت کی‌‌اند ** ناریان خصم وجود خاکی‌‌اند
  • نار خصم آب و فرزندان اوست ** همچنان که آب خصم جان اوست‌‌ 3695
  • آب آتش را کشد زیرا که او ** خصم فرزندان آب است و عدو
  • بعد از آن این نار نار شهوت است ** کاندر او اصل گناه و زلت است‌‌
  • نار بیرونی به آبی بفسرد ** نار شهوت تا به دوزخ می‌‌برد
  • نار شهوت می‌‌نیارامد به آب ** ز انکه دارد طبع دوزخ در عذاب‌‌
  • نار شهوت را چه چاره نور دین ** نورکم اطفاء نار الکافرین‌‌ 3700
  • چه کشد این نار را نور خدا ** نور ابراهیم را ساز اوستا
  • تا ز نار نفس چون نمرود تو ** وارهد این جسم همچون عود تو
  • شهوت ناری به راندن کم نشد ** او به ماندن کم شود بی‌‌هیچ بد
  • تا که هیزم می‌‌نهی بر آتشی ** کی بمیرد آتش از هیزم کشی‌‌
  • چون که هیزم باز گیری نار مرد ** ز انکه تقوی آب سوی نار برد 3705