English    Türkçe    فارسی   

1
405-429

  • ای بسی اصحاب کهف اندر جهان ** پهلوی تو پیش تو هست این زمان‌‌ 405
  • غار با او یار با او در سرود ** مهر بر چشم است و بر گوشت چه سود
  • قصه‌‌ی دیدن خلیفه لیلی را
  • گفت لیلی را خلیفه کان توی ** کز تو مجنون شد پریشان و غوی‌‌
  • از دگر خوبان تو افزون نیستی ** گفت خامش چون تو مجنون نیستی‌‌
  • هر که بیدار است او در خواب‌‌تر ** هست بیداریش از خوابش بتر
  • چون به حق بیدار نبود جان ما ** هست بیداری چو در بندان ما 410
  • جان همه روز از لگدکوب خیال ** وز زیان و سود وز خوف زوال‌‌
  • نی صفا می‌‌ماندش نی لطف و فر ** نی به سوی آسمان راه سفر
  • خفته آن باشد که او از هر خیال ** دارد اومید و کند با او مقال‌‌
  • دیو را چون حور بیند او به خواب ** پس ز شهوت ریزد او با دیو آب‌‌
  • چون که تخم نسل را در شوره ریختا ** و به خویش آمد خیال از وی گریخت‌‌ 415
  • ضعف سر بیند از آن و تن پلید ** آه از آن نقش پدید ناپدید
  • مرغ بر بالا و زیر آن سایه‌‌اش ** می‌‌دود بر خاک پران مرغ‌‌وش‌‌
  • ابلهی صیاد آن سایه شود ** می‌‌دود چندان که بی‌‌مایه شود
  • بی‌‌خبر کان عکس آن مرغ هواست ** بی‌‌خبر که اصل آن سایه کجاست‌‌
  • تیر اندازد به سوی سایه او ** ترکشش خالی شود از جستجو 420
  • ترکش عمرش تهی شد عمر رفت ** از دویدن در شکار سایه تفت‌‌
  • سایه‌‌ی یزدان چو باشد دایه‌‌اش ** وارهاند از خیال و سایه‌‌اش‌‌
  • سایه‌‌ی یزدان بود بنده‌‌ی خدا ** مرده او زین عالم و زنده‌‌ی خدا
  • دامن او گیر زودتر بی‌‌گمان ** تا رهی در دامن آخر زمان‌‌
  • کيف مد الظل نقش اولیاست ** کاو دلیل نور خورشید خداست‌‌ 425
  • اندر این وادی مرو بی‌‌این دلیل ** لا أحب الآفلین گو چون خلیل‌‌
  • رو ز سایه آفتابی را بیاب ** دامن شه شمس تبریزی بتاب‌‌
  • ره ندانی جانب این سور و عرس ** از ضیاء الحق حسام الدین بپرس‌‌
  • ور حسد گیرد ترا در ره گلو ** در حسد ابلیس را باشد غلو