English    Türkçe    فارسی   

1
517-541

  • این ثنا گفتن ز من ترک ثناست ** کین دلیل هستی و هستی خطاست‌‌
  • پیش هست او بباید نیست بود ** چیست هستی پیش او کور و کبود
  • گر نبودی کور از او بگداختی ** گرمی خورشید را بشناختی‌‌
  • ور نبودی او کبود از تعزیت ** کی فسردی همچو یخ این ناحیت‌‌ 520
  • بیان خسارت وزیر در این مکر
  • همچو شه نادان و غافل بد وزیر ** پنجه می‌‌زد با قدیم ناگزیر
  • با چنان قادر خدایی کز عدم ** صد چو عالم هست گرداند به دم‌‌
  • صد چو عالم در نظر پیدا کند ** چون که چشمت را به خود بینا کند
  • گر جهان پیشت بزرگ و بی‌‌بنی است ** پیش قدرت ذره ای می‌‌دان که نیست‌‌
  • این جهان خود حبس جانهای شماست‌‌ ** هین روید آن سو که صحرای شماست 525
  • این جهان محدود و آن خود بی‌‌حد است ** نقش و صورت پیش آن معنی سد است‌‌.
  • صد هزاران نیزه‌‌ی فرعون را ** در شکست از موسیی با یک عصا
  • صد هزاران طب جالینوس بود ** پیش عیسی و دمش افسوس بود
  • صد هزاران دفتر اشعار بود ** پیش حرف امیی آن عار بود
  • با چنین غالب خداوندی کسی ** چون نمیرد گر نباشد او خسی‌‌ 530
  • بس دل چون کوه را انگیخت او ** مرغ زیرک با دو پا آویخت او
  • فهم و خاطر تیز کردن نیست راه ** جز شکسته می‌‌نگیرد فضل شاه‌‌
  • ای بسا گنج آگنان کنج کاو ** کان خیال اندیش را شد ریش گاو
  • گاو که بود تا تو ریش او شوی ** خاک چه بود تا حشیش او شوی‌‌
  • چون زنی از کار بد شد روی زرد ** مسخ کرد او را خدا و زهره کرد 535
  • عورتی را زهره کردن مسخ بود ** خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود
  • روح می‌‌بردت سوی چرخ برین ** سوی آب و گل شدی در اسفلین‌‌
  • خویشتن را مسخ کردی زین سفول ** ز آن وجودی که بد آن رشک عقول‌‌
  • پس ببین کین مسخ کردن چون بود ** پیش آن مسخ این به غایت دون بود
  • اسب همت سوی اختر تاختی ** آدم مسجود را نشناختی‌‌ 540
  • آخر آدم زاده‌‌ای ای ناخلف ** چند پنداری تو پستی را شرف‌‌