English    Türkçe    فارسی   

1
563-587

  • جمله در خشکی چو ماهی می‌‌تپند ** آب را بگشا ز جو بر دار بند
  • ای که چون تو در زمانه نیست کس ** الله الله خلق را فریاد رس‌‌
  • دفع گفتن وزیر مریدان را
  • گفت هان ای سخرگان گفت‌‌وگو ** وعظ و گفتار زبان و گوش جو 565
  • پنبه اندر گوش حس دون کنید ** بند حس از چشم خود بیرون کنید
  • پنبه‌‌ی آن گوش سر گوش سر است ** تا نگردد این کر آن باطن کر است‌‌
  • بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت شوید ** تا خطاب ارجعی را بشنوید
  • تا به گفت‌‌وگوی بیداری دری ** تو ز گفت خواب بویی کی بری‌‌
  • سیر بیرونی است قول و فعل ما ** سیر باطن هست بالای سما 570
  • حس خشکی دید کز خشکی بزاد ** عیسی جان پای بر دریا نهاد
  • سیر جسم خشک بر خشکی فتاد ** سیر جان پا در دل دریا نهاد
  • چون که عمر اندر ره خشکی گذشت ** گاه کوه و گاه صحرا گاه دشت‌‌
  • آب حیوان از کجا خواهی تو یافت ** موج دریا را کجا خواهی شکافت‌‌
  • موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست ** موج آبی محو و سکر است و فناست‌‌ 575
  • تا در این سکری از آن سکری تو دور ** تا از این مستی از آن جامی تو دور
  • گفت‌‌وگوی ظاهر آمد چون غبار ** مدتی خاموش خو کن هوش دار
  • مکرر کردن مریدان که خلوت را بشکن
  • جمله گفتند ای حکیم رخنه جو ** این فریب و این جفا با ما مگو
  • چار پا را قدر طاقت بار نه ** بر ضعیفان قدر قوت کار نه‌‌
  • دانه‌‌ی هر مرغ اندازه‌‌ی وی است ** طعمه‌‌ی هر مرغ انجیری کی است‌‌ 580
  • طفل را گر نان دهی بر جای شیر ** طفل مسکین را از آن نان مرده گیر
  • چون که دندانها بر آرد بعد از آن ** هم بخود گردد دلش جویای نان‌‌
  • مرغ پر نارسته چون پران شود ** لقمه‌‌ی هر گربه‌‌ی دران شود
  • چون بر آرد پر بپرد او به خود ** بی‌‌تکلف بی‌‌صفیر نیک و بد
  • دیو را نطق تو خامش می‌‌کند ** گوش ما را گفت تو هش می‌‌کند 585
  • گوش ما هوش است چون گویا تویی ** خشک ما بحر است چون دریا تویی‌‌
  • با تو ما را خاک بهتر از فلک ** ای سماک از تو منور تا سمک‌‌