English    Türkçe    فارسی   

1
618-642

  • زاری ما شد دلیل اضطرار ** خجلت ما شد دلیل اختیار
  • گر نبودی اختیار این شرم چیست ** وین دریغ و خجلت و آزرم چیست‌‌
  • زجر استادان و شاگردان چراست ** خاطر از تدبیرها گردان چراست‌‌ 620
  • ور تو گویی غافل است از جبر او ** ماه حق پنهان کند در ابر رو
  • هست این را خوش جواب ار بشنوی ** بگذری از کفر و در دین بگروی‌‌
  • حسرت و زاری گه بیماری است ** وقت بیماری همه بیداری است‌‌
  • آن زمان که می‌‌شوی بیمار تو ** می‌‌کنی از جرم استغفار تو
  • می‌‌نماید بر تو زشتی گنه ** می‌‌کنی نیت که باز آیم به ره‌‌ 625
  • عهد و پیمان می‌‌کنی که بعد از این ** جز که طاعت نبودم کار گزین‌‌
  • پس یقین گشت این که بیماری ترا ** می‌‌ببخشد هوش و بیداری ترا
  • پس بدان این اصل را ای اصل جو ** هر که را درد است او برده ست بو
  • هر که او بیدارتر پر دردتر ** هر که او آگاه‌‌تر رخ زردتر
  • گر ز جبرش آگهی زاریت کو ** بینش زنجیر جباریت کو 630
  • بسته در زنجیر چون شادی کند ** کی اسیر حبس آزادی کند
  • ور تو می‌‌بینی که پایت بسته‌‌اند ** بر تو سرهنگان شه بنشسته‌‌اند
  • پس تو سرهنگی مکن با عاجزان ** ز آن که نبود طبع و خوی عاجز آن‌‌
  • چون تو جبر او نمی‌‌بینی مگو ** ور همی‌‌بینی نشان دید کو
  • در هر آن کاری که میل استت بدان ** قدرت خود را همی‌‌بینی عیان‌‌ 635
  • و اندر آن کاری که میلت نیست ** و خواست خویش را جبری کنی کاین از خداست‌‌
  • انبیا در کار دنیا جبری‌‌اند ** کافران در کار عقبی جبری‌‌اند
  • انبیا را کار عقبی اختیار ** جاهلان را کار دنیا اختیار
  • ز آن که هر مرغی به سوی جنس خویش ** می‌‌پرد او در پس و جان پیش پیش‌‌
  • کافران چون جنس سجین آمدند ** سجن دنیا را خوش آیین آمدند 640
  • انبیا چون جنس علیین بدند ** سوی علیین جان و دل شدند
  • این سخن پایان ندارد لیک ما ** باز گوییم آن تمامی قصه را
  • نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت