English    Türkçe    فارسی   

1
85-109

  • لابه کرده عیسی ایشان را که این ** دایم است و کم نگردد از زمین‌‌ 85
  • بد گمانی کردن و حرص آوری ** کفر باشد پیش خوان مهتری‌‌
  • ز ان گدا رویان نادیده ز آز ** آن در رحمت بر ایشان شد فراز
  • ابر برناید پی منع زکات ** وز زنا افتد وبا اندر جهات‌‌
  • هر چه بر تو آید از ظلمات و غم ** آن ز بی‌‌باکی و گستاخی است هم‌‌
  • هر که بی‌‌باکی کند در راه دوست ** ره زن مردان شد و نامرد اوست‌‌ 90
  • از ادب پر نور گشته است این فلک ** وز ادب معصوم و پاک آمد ملک‌‌
  • بد ز گستاخی کسوف آفتاب ** شد عزازیلی ز جرات رد باب‌‌
  • ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
  • دست بگشاد و کنارانش گرفت ** همچو عشق اندر دل و جانش گرفت‌‌
  • دست و پیشانیش بوسیدن گرفت ** وز مقام و راه پرسیدن گرفت‌‌
  • پرس پرسان می‌‌کشیدش تا به صدر ** گفت گنجی یافتم آخر به صبر 95
  • گفت ای نور حق و دفع حرج ** معنی الصبر مفتاح الفرج‌‌
  • ای لقای تو جواب هر سؤال ** مشکل از تو حل شود بی‌‌قیل و قال‌‌
  • ترجمانی هر چه ما را در دل است ** دست گیری هر که پایش در گل است‌‌
  • مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ** إن تغب جاء القضاء ضاق الفضا
  • أنت مولی القوم من لا یشتهی ** قد ردی کلا لئن لم ینته‌‌ 100
  • بردن پادشاه آن طبیب را بر سر بیمار تا حال او را ببیند
  • چون گذشت آن مجلس و خوان کرم ** دست او بگرفت و برد اندر حرم‌‌
  • قصه‌‌ی رنجور و رنجوری بخواند ** بعد از آن در پیش رنجورش نشاند
  • رنگ رو و نبض و قاروره بدید ** هم علاماتش هم اسبابش شنید
  • گفت هر دارو که ایشان کرده‌‌اند ** آن عمارت نیست ویران کرده‌‌اند
  • بی‌‌خبر بودند از حال درون ** أستعیذ الله مما یفترون‌‌ 105
  • دید رنج و کشف شد بر وی نهفت ** لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت‌‌
  • رنجش از صفرا و از سودا نبود ** بوی هر هیزم پدید آید ز دود
  • دید از زاریش کو زار دل است ** تن خوش است و او گرفتار دل است‌‌
  • عاشقی پیداست از زاری دل ** نیست بیماری چو بیماری دل‌‌