English    Türkçe    فارسی   

2
1443-1467

  • جان او بیند بهشت و نار را ** باز داند جمله‏ی اسرار را
  • وا نماید خونیان دیو را ** وا نماید دام خدعه و ریو را
  • گاو کشتن هست از شرط طریق ** تا شود از زخم دمش جان مفیق‏ 1445
  • گاو نفس خویش را زوتر بکش ** تا شود روح خفی زنده و بهش‏
  • رجوع به حکایت ذو النون‏
  • چون رسیدند آن نفر نزدیک او ** بانگ بر زد هی کیانید اتقوا
  • با ادب گفتند ما از دوستان ** بهر پرسش آمدیم اینجا به جان‏
  • چونی ای دریای عقل ذو فنون ** این چه بهتان است بر عقلت جنون‏
  • دود گلخن کی رسد در آفتاب ** چون شود عنقا شکسته از غراب‏ 1450
  • وامگیر از ما بیان کن این سخن ** ما محبانیم با ما این مکن‏
  • مر محبان را نشاید دور کرد ** یا به رو پوش و دغل مغرور کرد
  • راز را اندر میان آور شها ** رو مکن در ابر پنهانی مها
  • ما محب و صادق و دل خسته‏ایم ** در دو عالم دل به تو در بسته‏ایم‏
  • فحش آغازید و دشنام از گزاف ** گفت او دیوانگانه زی و قاف‏ 1455
  • بر جهید و سنگ پران کرد و چوب ** جملگی بگریختند از بیم کوب‏
  • قهقهه خندید و جنبانید سر ** گفت باد ریش این یاران نگر
  • دوستان بین، کو نشان دوستان ** دوستان را رنج باشد همچو جان‏
  • کی کران گیرد ز رنج دوست دوست ** رنج مغز و دوستی آن را چو پوست‏
  • نه نشان دوستی شد سر خوشی ** در بلا و آفت و محنت کشی‏ 1460
  • دوست همچون زر بلا چون آتش است ** زر خالص در دل آتش خوش است‏
  • امتحان کردن خواجه‏ی لقمان زیرکی لقمان را
  • نه که لقمان را که بنده‏ی پاک بود ** روز و شب در بندگی چالاک بود
  • خواجه‏اش می‏داشتی در کار پیش ** بهترش دیدی ز فرزندان خویش‏
  • ز انکه لقمان گر چه بنده زاد بود ** خواجه بود و از هوا آزاد بود
  • گفت شاهی شیخ را اندر سخن ** چیزی از بخشش ز من درخواست کن‏ 1465
  • گفت ای شه شرم ناید مر ترا ** که چنین گویی مرا زین برتر آ
  • من دو بنده دارم و ایشان حقیر ** و آن دو بر تو حاکمانند و امیر