English    Türkçe    فارسی   

2
2634-2658

  • تا دهد جان را فراقش گوشمال ** جان بداند قدر ایام وصال‏
  • گفت پیغمبر که حق فرموده است ** قصد من از خلق احسان بوده است‏ 2635
  • آفریدم تا ز من سودی کنند ** تا ز شهدم دست‏آلودی کنند
  • نی برای آن که تا سودی کنم ** و ز برهنه من قبایی بر کنم‏
  • چند روزی که ز پیشم رانده است ** چشم من در روی خوبش مانده است‏
  • کز چنان رویی چنین قهر ای عجب ** هر کسی مشغول گشته در سبب‏
  • من سبب را ننگرم کان حادث است ** ز انکه حادث حادثی را باعث است‏ 2640
  • لطف سابق را نظاره می‏کنم ** هر چه آن حادث دو پاره می‏کنم‏
  • ترک سجده از حسد گیرم که بود ** آن حسد از عشق خیزد نز جحود
  • هر حسد از دوستی خیزد یقین ** که شود با دوست غیری همنشین‏
  • هست شرط دوستی غیرت پزی ** همچو شرط عطسه گفتن دیر زی‏
  • چون که بر نطعش جز این بازی نبود ** گفت بازی کن چه دانم در فزود 2645
  • آن یکی بازی که بد من باختم ** خویشتن را در بلا انداختم‏
  • در بلا هم می‏چشم لذات او ** مات اویم مات اویم مات او
  • چون رهاند خویشتن را ای سره ** هیچ کس در شش جهت از شش دره‏
  • جزو شش از کل شش چون وارهد ** خاصه که بی‏چون مر او را کژ نهد
  • هر که در شش او درون آتش است ** اوش برهاند که خلاق شش است‏ 2650
  • خود اگر کفر است و گر ایمان او ** دست باف حضرت است و آن او
  • باز تقریر کردن معاویه با ابلیس مکر او را
  • گفت امیر او را که اینها راست است ** لیک بخش تو ازینها کاست است‏
  • صد هزاران را چو من تو ره زدی ** حفره کردی در خزینه آمدی‏
  • آتشی از تو نسوزم چاره نیست ** کیست کز دست تو جامه‏ش پاره نیست‏
  • طبعت ای آتش چو سوزانیدنی است ** تا نسوزانی تو چیزی چاره نیست‏ 2655
  • لعنت این باشد که سوزانت کند ** اوستاد جمله دزدانت کند
  • با خدا گفتی شنیدی رو برو ** من چه باشم پیش مکرت ای عدو
  • معرفتهای تو چون بانگ صفیر ** بانگ مرغانی است لیکن مرغ گیر