English    Türkçe    فارسی   

2
486-510

  • گر سخن گوید ز مو باریکتر ** آن سرش را ز آن سخن نبود خبر
  • مستیی دارد ز گفت خود و لیک ** از بر وی تا به می راهی است نیک‏
  • همچو جوی است او نه او آبی خورد ** آب از او بر آب خواران بگذرد
  • آب در جو ز آن نمی‏گیرد قرار ** ز آن که آن جو نیست تشنه و آب خوار
  • همچو نایی ناله‏ی زاری کند ** لیک بیگار خریداری کند 490
  • نوحه‏گر باشد مقلد در حدیث ** جز طمع نبود مراد آن خبیث‏
  • نوحه‏گر گوید حدیث سوزناک ** لیک کو سوز دل و دامان چاک‏
  • از محقق تا مقلد فرق‏هاست ** کاین چو داود است و آن دیگر صداست‏
  • منبع گفتار این سوزی بود ** و آن مقلد کهنه آموزی بود
  • هین مشو غره بدان گفت حزین ** بار بر گاو است و بر گردون حنین‏ 495
  • هم مقلد نیست محروم از ثواب ** نوحه‏گر را مزد باشد در حساب‏
  • کافر و مومن خدا گویند لیک ** در میان هر دو فرقی هست نیک‏
  • آن گدا گوید خدا از بهر نان ** متقی گوید خدا از عین جان‏
  • گر بدانستی گدا از گفت خویش ** پیش چشم او نه کم ماندی نه پیش‏
  • سالها گوید خدا آن نان خواه ** همچو خر مصحف کشد از بهر کاه‏ 500
  • گر بدل در تافتی گفت لبش ** ذره ذره گشته بودی قالبش‏
  • نام دیوی ره برد در ساحری ** تو به نام حق پشیزی می‏بری‏
  • خاریدن روستایی در تاریکی شیر را به گمان آن که گاو اوست
  • روستایی گاو در آخر ببست ** شیر گاوش خورد و بر جایش نشست‏
  • روستایی شد در آخر سوی گاو ** گاو را می‏جست شب آن کنج کاو
  • دست می‏مالید بر اعضای شیر ** پشت و پهلو گاه بالا گاه زیر 505
  • گفت شیر ار روشنی افزون شدی ** زهره‏اش بدریدی و دل خون شدی‏
  • این چنین گستاخ ز آن می‏خاردم ** کاو درین شب گاو می‏پنداردم‏
  • حق همی‏گوید که ای مغرور کور ** نه ز نامم پاره پاره گشت طور
  • که لو انزلنا کتابا للجبل ** لانصدع ثم انقطع ثم ارتحل‏
  • از من ار کوه احد واقف بدی ** پاره گشتی و دلش پر خون شدی‏ 510