English    Türkçe    فارسی   

3
1279-1303

  • ور بگوید در مثال صورتی ** بر همان صورت بچفسی ای فتی
  • بسته‌پایی چون گیا اندر زمین ** سر بجنبانی ببادی بی‌یقین 1280
  • لیک پایت نیست تا نقلی کنی ** یا مگر پا را ازین گل بر کنی
  • چون کنی پا را حیاتت زین گلست ** این حیاتت را روش بس مشکلست
  • چون حیات از حق بگیری ای روی ** پس شوی مستغنی از گل می‌روی
  • شیر خواره چون ز دایه بسکلد ** لوت‌خواره شد مرورا می‌هلد
  • بسته‌ی شیر زمینی چون حبوب ** جو فطام خویش از قوت القلوب 1285
  • حرف حکمت خور که شد نور ستیر ** ای تو نور بی‌حجب را ناپذیر
  • تا پذیرا گردی ای جان نور را ** تا ببینی بی‌حجب مستور را
  • چون ستاره سیر بر گردون کنی ** بلک بی گردون سفر بی‌چون کنی
  • آنچنان کز نیست در هست آمدی ** هین بگو چون آمدی مست آمدی
  • راههای آمدن یادت نماند ** لیک رمزی بر تو بر خواهیم خواند 1290
  • هوش را بگذار وانگه هوش‌دار ** گوش را بر بند وانگه گوش دار
  • نه نگویم زانک خامی تو هنوز ** در بهاری تو ندیدستی تموز
  • این جهان همچون درختست ای کرام ** ما برو چون میوه‌های نیم‌خام
  • سخت گیرد خامها مر شاخ را ** زانک در خامی نشاید کاخ را
  • چون بپخت و گشت شیرین لب‌گزان ** سست گیرد شاخها را بعد از آن 1295
  • چون از آن اقبال شیرین شد دهان ** سرد شد بر آدمی ملک جهان
  • سخت‌گیری و تعصب خامی است ** تا جنینی کار خون‌آشامی است
  • چیز دیگر ماند اما گفتنش ** با تو روح القدس گوید بی منش
  • نه تو گویی هم بگوش خویشتن ** نه من ونه غیرمن ای هم تو من
  • همچو آن وقتی که خواب اندر روی ** تو ز پیش خود به پیش خود شوی 1300
  • بشنوی از خویش و پنداری فلان ** با تو اندر خواب گفتست آن نهان
  • تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق ** بلک گردونی ودریای عمیق
  • آن تو زفتت که آن نهصدتوست ** قلزمست وغرقه گاه صد توست