English    Türkçe    فارسی   

3
1366-1390

  • ور نیم راضی بود آن هم زیان ** پس چه چاره باشدم اندر میان
  • گفتمش این کفر مقضی نه قضاست ** هست آثار قضا این کفر راست
  • پس قضا را خواجه از مقضی بدان ** تا شکالت دفع گردد در زمان
  • راضیم در کفر زان رو که قضاست ** نه ازین رو که نزاع و خبث ماست
  • کفر از روی قضا خود کفر نیست ** حق را کافر مخوان اینجا مه‌ایست 1370
  • کفر جهلست و قضای کفر علم ** هر دو کی یک باشد آخر حلم و خلم
  • زشتی خط زشتی نقاش نیست ** بلک از وی زشت را بنمودنیست
  • قوت نقاش باشد آنک او ** هم تواند زشت کردن هم نکو
  • گر کشانم بحث این را من بساز ** تا سال و تا جواب آید دراز
  • ذوق نکته‌ی عشق از من می‌رود ** نقش خدمت نقش دیگر می‌شود 1375
  • مثل در بیان آنک حیرت مانع بحث و فکرتست
  • آن یکی مرد دومو آمد شتاب ** پیش یک آیینه دار مستطاب
  • گفت از ریشم سپیدی کن جدا ** که عروس نو گزیدم ای فتی
  • ریش او ببرید و کل پیشش نهاد ** گفت تو بگزین مرا کاری فتاد
  • این سال وآن جوابست آن گزین ** که سر اینها ندارد درد دین
  • آن یکی زد سیلیی مر زید را ** حمله کرد او هم برای کید را 1380
  • گفت سیلی‌زن سالت می‌کنم ** پس جوابم گوی وانگه می‌زنم
  • بر قفای تو زدم آمد طراق ** یک سالی دارم اینجا در وفاق
  • این طراق از دست من بودست یا ** از قفاگاه تو ای فخر کیا
  • گفت از درد این فراغت نیستم ** که درین فکر و تفکر بیستم
  • تو که بی‌دردی همی اندیش این ** نیست صاحب‌درد را این فکر هین 1385
  • حکایت
  • در صحابه کم بدی حافظ کسی ** گرچه شوقی بود جانشان را بسی
  • زانک چون مغزش در آگند و رسید ** پوستها شد بس رقیق و واکفید
  • قشر جوز و فستق و بادام هم ** مغز چون آگندشان شد پوست کم
  • مغز علم افزود کم شد پوستش ** زانک عاشق را بسوزد دوستش
  • وصف مطلوبی چو ضد طالبیست ** وحی و برق نور سوزنده‌ی نبیست 1390