English    Türkçe    فارسی   

3
1606-1630

  • پاره پاره کرده ساعدهای خویش ** روح واله که نه پس بیند نه پیش
  • ای بسا مرد شجاع اندر حراب ** که ببرد دست یا پایش ضراب
  • او همان دست آورد در گیر و دار ** بر گمان آنک هست او بر قرار
  • خود ببیند دست رفته در ضرر ** خون ازو بسیار رفته بی‌خبر
  • در بیان آنک تن روح را چون لباسی است و این دست آستین دست روحست واین پای موزه‌ی پای روحست
  • تا بدانی که تن آمد چون لباس ** رو بجو لابس لباسی را ملیس 1610
  • روح را توحید الله خوشترست ** غیر ظاهر دست و پای دیگرست
  • دست و پا در خواب بینی و ایتلاف ** آن حقیقت دان مدانش از گزاف
  • آن توی که بی بدن داری بدن ** پس مترس از جسم و جان بیرون شدن
  • حکایت آن درویش کی در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت انقطاع و خلوت و داخل شدن درین منقبت کی انا جلیس من ذکرنی و انیس من استانس بی گر با همه‌ای چو بی منی بی همه‌ای ور بی همه‌ای چو با منی با همه‌ای
  • بود درویشی بکهساری مقیم ** خلوت او را بود هم خواب و ندیم
  • چون ز خالق می‌رسید او را شمول ** بود از انفاس مرد و زن ملول 1615
  • همچنانک سهل شد ما را حضر ** سهل شد هم قوم دیگر را سفر
  • آنچنانک عاشقی بر سروری ** عاشقست آن خواجه بر آهنگری
  • هر کسی را بهر کاری ساختند ** میل آن را در دلش انداختند
  • دست و پا بی میل جنبان کی شود ** خار وخس بی آب و بادی کی رود
  • گر ببینی میل خود سوی سما ** پر دولت بر گشا همچون هما 1620
  • ور ببینی میل خود سوی زمین ** نوحه می‌کن هیچ منشین از حنین
  • عاقلان خود نوحه‌ها پیشین کنند ** جاهلان آخر بسر بر می‌زنند
  • ز ابتدای کار آخر را ببین ** تا نباشی تو پشیمان یوم دین
  • دیدن زرگر عاقبت کار را و سخن بر وفق عاقبت گفتن با مستعیر ترازو
  • آن یکی آمد به پیش زرگری ** که ترازو ده که بر سنجم زری
  • گفت خواجه رو مرا غربال نیست ** گفت میزان ده برین تسخر مه‌ایست 1625
  • گفت جاروبی ندارم در دکان ** گفت بس بس این مضاحک رابمان
  • من ترازویی که می‌خواهم بده ** خویشتن را کر مکن هر سو مجه
  • گفت بشنیدم سخن کر نیستم ** تا نپنداری که بی معنیستم
  • این شنیدم لیک پیری مرتعش ** دست لرزان جسم تو نا منتعش
  • وان زر تو هم قراضه‌ی خرد مرد ** دست لرزد پس بریزد زر خرد 1630