English    Türkçe    فارسی   

3
1876-1900

  • چونک بی آتش مرا گرمی رسد ** راضیم گر آتشش ما را کشد
  • بی چراغی چون دهد او روشنی ** گر چراغت شد چه افغان می‌کنی
  • صفت بعضی اولیا کی راضی‌اند باحکام و لابه نکنند کی این حکم را بگردان
  • بشنو اکنون قصه‌ی آن ره‌روان ** که ندارند اعتراضی در جهان
  • ز اولیا اهل دعا خود دیگرند ** که همی‌دوزند و گاهی می‌درند
  • قوم دیگر می‌شناسم ز اولیا ** که دهانشان بسته باشد از دعا 1880
  • از رضا که هست رام آن کرام ** جستن دفع قضاشان شد حرام
  • در قضا ذوقی همی‌بینند خاص ** کفرشان آید طلب کردن خلاص
  • حسن ظنی بر دل ایشان گشود ** که نپوشند از عمی جامه‌ی کبود
  • سال کردن بهلول آن درویش را
  • گفت بهلول آن یکی درویش را ** چونی ای درویش واقف کن مرا
  • گفت چون باشد کسی که جاودان ** بر مراد او رود کار جهان 1885
  • سیل و جوها بر مراد او روند ** اختران زان سان که خواهد آن شوند
  • زندگی و مرگ سرهنگان او ** بر مراد او روانه کو بکو
  • هر کجا خواهد فرستد تعزیت ** هر کجا خواهد ببخشد تهنیت
  • سالکان راه هم بر گام او ** ماندگان از راه هم در دام او
  • هیچ دندانی نخندد در جهان ** بی رضا و امر آن فرمان‌روان 1890
  • گفت ای شه راست گفتی همچنین ** در فر و سیمای تو پیداست این
  • این و صد چندینی ای صادق ولیک ** شرح کن این را بیان کن نیک نیک
  • آنچنانک فاضل و مرد فضول ** چون به گوش او رسد آرد قبول
  • آنچنانش شرح کن اندر کلام ** که از آن هم بهره یابد عقل عام
  • ناطق کامل چو خوان‌پاشی بود ** خوانش بر هر گونه‌ی آشی بود 1895
  • که نماند هیچ مهمان بی نوا ** هر کسی یابد غذای خود جدا
  • همچو قرآن که بمعنی هفت توست ** خاص را و عام را مطعم دروست
  • گفت این باری یقین شد پیش عام ** که جهان در امر یزدانست رام
  • هیچ برگی در نیفتد از درخت ** بی قضا و حکم آن سلطان بخت
  • از دهان لقمه نشد سوی گلو ** تا نگوید لقمه را حق که ادخلوا 1900