English    Türkçe    فارسی   

3
2236-2260

  • چون به بستانی رسی زیبا و خوش ** بعد از آن دامان خلقان گیر و کش
  • ای مقیم حبس چار و پنج و شش ** نغز جایی دیگران را هم بکش
  • ای چو خربنده حریف کون خر ** بوسه گاهی یافتی ما را ببر
  • چون ندادت بندگی دوست دست ** میل شاهی از کجاات خاستست
  • در هوای آنک گویندت زهی ** بسته‌ای در گردن جانت زهی 2240
  • روبها این دم حیلت را بهل ** وقف کن دل بر خداوندان دل
  • در پناه شیر کم ناید کباب ** روبها تو سوی جیفه کم شتاب
  • تو دلا منظور حق آنگه شوی ** که چو جزوی سوی کل خود روی
  • حق همی‌گوید نظرمان در دلست ** نیست بر صورت که آن آب و گلست
  • تو همی‌گویی مرا دل نیز هست ** دل فراز عرش باشد نه به پست 2245
  • در گل تیره یقین هم آب هست ** لیک زان آبت نشاید آب‌دست
  • زانک گر آبست مغلوب گلست ** پس دل خود را مگو کین هم دلست
  • آن دلی کز آسمانها برترست ** آن دل ابدال یا پیغامبرست
  • پاک گشته آن ز گل صافی شده ** در فزونی آمده وافی شده
  • ترک گل کرده سوی بحر آمده ** رسته از زندان گل بحری شده 2250
  • آب ما محبوس گل ماندست هین ** بحر رحمت جذب کن ما را ز طین
  • بحر گوید من ترا در خود کشم ** لیک می‌لافی که من آب خوشم
  • لاف تو محروم می‌دارد ترا ** ترک آن پنداشت کن در من درآ
  • آب گل خواهد که در دریا رود ** گل گرفته پای آب و می‌کشد
  • گر رهاند پای خود از دست گل ** گل بماند خشک و او شد مستقل 2255
  • آن کشیدن چیست از گل آب را ** جذب تو نقل و شراب ناب را
  • همچنین هر شهوتی اندر جهان ** خواه مال و خواه جاه و خواه نان
  • هر یکی زینها ترا مستی کند ** چون نیابی آن خمارت می‌زند
  • این خمار غم دلیل آن شدست ** که بدان مفقود مستی‌ات بدست
  • جز به اندازه‌ی ضرورت زین مگیر ** تا نگردد غالب و بر تو امیر 2260