English    Türkçe    فارسی   

3
2245-2269

  • تو همی‌گویی مرا دل نیز هست ** دل فراز عرش باشد نه به پست 2245
  • در گل تیره یقین هم آب هست ** لیک زان آبت نشاید آب‌دست
  • زانک گر آبست مغلوب گلست ** پس دل خود را مگو کین هم دلست
  • آن دلی کز آسمانها برترست ** آن دل ابدال یا پیغامبرست
  • پاک گشته آن ز گل صافی شده ** در فزونی آمده وافی شده
  • ترک گل کرده سوی بحر آمده ** رسته از زندان گل بحری شده 2250
  • آب ما محبوس گل ماندست هین ** بحر رحمت جذب کن ما را ز طین
  • بحر گوید من ترا در خود کشم ** لیک می‌لافی که من آب خوشم
  • لاف تو محروم می‌دارد ترا ** ترک آن پنداشت کن در من درآ
  • آب گل خواهد که در دریا رود ** گل گرفته پای آب و می‌کشد
  • گر رهاند پای خود از دست گل ** گل بماند خشک و او شد مستقل 2255
  • آن کشیدن چیست از گل آب را ** جذب تو نقل و شراب ناب را
  • همچنین هر شهوتی اندر جهان ** خواه مال و خواه جاه و خواه نان
  • هر یکی زینها ترا مستی کند ** چون نیابی آن خمارت می‌زند
  • این خمار غم دلیل آن شدست ** که بدان مفقود مستی‌ات بدست
  • جز به اندازه‌ی ضرورت زین مگیر ** تا نگردد غالب و بر تو امیر 2260
  • سر کشیدی تو که من صاحب‌دلم ** حاجت غیری ندارم واصلم
  • آنچنانک آب در گل سر کشد ** که منم آب و چرا جویم مدد
  • دل تو این آلوده را پنداشتی ** لاجرم دل ز اهل دل برداشتی
  • خود روا داری که آن دل باشد این ** کو بود در عشق شیر و انگبین
  • لطف شیر و انگبین عکس دلست ** هر خوشی را آن خوش از دل حاصلست 2265
  • پس بود دل جوهر و عالم عرض ** سایه‌ی دل چون بود دل را غرض
  • آن دلی کو عاشق مالست و جاه ** یا زبون این گل و آب سیاه
  • یا خیالاتی که در ظلمات او ** می‌پرستدشان برای گفت و گو
  • دل نباشد غیر آن دریای نور ** دل نظرگاه خدا وانگاه کور