English    Türkçe    فارسی   

3
2542-2566

  • زانک نفع نان در آن نان داد اوست ** بدهدت آن نفع بی توسیط پوست
  • ذوق پنهان نقش نان چون سفره‌ایست ** نان بی سفره ولی را بهره‌ایست
  • رزق جانی کی بری با سعی و جست ** جز به عدل شیخ کو داود تست
  • نفس چون با شیخ بیند کام تو ** از بن دندان شود او رام تو 2545
  • صاحب آن گاو رام آنگاه شد ** کز دم داود او آگاه شد
  • عقل گاهی غالب آید در شکار ** برسگ نفست که باشد شیخ یار
  • نفس اژدرهاست با صد زور و فن ** روی شیخ او را زمرد دیده کن
  • گر تو صاحب گاو را خواهی زبون ** چون خران سیخش کن آن سو ای حرون
  • چون به نزدیک ولی الله شود ** آن زبان صد گزش کوته شود 2550
  • صد زبان و هر زبانش صد لغت ** زرق و دستانش نیاید در صفت
  • مدعی گاو نفس آمد فصیح ** صد هزاران حجت آرد ناصحیح
  • شهر را بفریبد الا شاه را ** ره نتاند زد شه آگاه را
  • نفس را تسبیح و مصحف در یمین ** خنجر و شمشیر اندر آستین
  • مصحف و سالوس او باور مکن ** خویش با او هم‌سر و هم‌سر مکن 2555
  • سوی حوضت آورد بهر وضو ** واندر اندازد ترا در قعر او
  • عقل نورانی و نیکو طالبست ** نفس ظلمانی برو چون غالبست
  • زانک او در خانه عقل تو غریب ** بر در خود سگ بود شیر مهیب
  • باش تا شیران سوی بیشه روند ** وین سگان کور آنجا بگروند
  • مکر نفس و تن نداند عام شهر ** او نگردد جز بوحی القلب قهر 2560
  • هر که جنس اوست یار او شود ** جز مگر داود کان شیخت بود
  • کو مبدل گشت و جنس تن نماند ** هر که را حق در مقام دل نشاند
  • خلق جمله علتی‌اند از کمین ** یار علت می‌شود علت یقین
  • هر خسی دعوی داودی کند ** هر که بی تمییز کف در وی زند
  • از صیادی بشنود آواز طیر ** مرغ ابله می‌کند آن سوی سیر 2565
  • نقد را از نقل نشناسد غویست ** هین ازو بگریز اگر چه معنویست