English    Türkçe    فارسی   

3
2649-2673

  • داند او خاصیت هر جوهری ** در بیان جوهر خود چون خری
  • که همی‌دانم یجوز و لایجوز ** خود ندانی تو یجوزی یا عجوز 2650
  • این روا و آن ناروا دانی ولیک ** تو روا یا ناروایی بین تو نیک
  • قیمت هر کاله می‌دانی که چیست ** قیمت خود را ندانی احمقیست
  • سعدها و نحسها دانسته‌ای ** ننگری سعدی تو یا ناشسته‌ای
  • جان جمله علمها اینست این ** که بدانی من کیم در یوم دین
  • آن اصول دین بدانستی ولیک ** بنگر اندر اصل خود گر هست نیک 2655
  • از اصولینت اصول خویش به ** که بدانی اصل خود ای مرد مه
  • صفت خرمی شهر اهل سبا و ناشکری ایشان
  • اصلشان بد بود آن اهل سبا ** می‌رمیدندی ز اسباب لقا
  • دادشان چندان ضیاع و باغ و راغ ** از چپ و از راست از بهر فراغ
  • بس که می‌افتاد از پری ثمار ** تنگ می‌شد معبر ره بر گذار
  • آن نثار میوه ره را می‌گرفت ** از پری میوه ره‌رو در شگفت 2660
  • سله بر سر در درختستانشان ** پر شدی ناخواست از میوه‌فشان
  • باد آن میوه فشاندی نه کسی ** پر شدی زان میوه دامنها بسی
  • خوشه‌های زفت تا زیر آمده ** بر سر و روی رونده می‌زده
  • مرد گلخن‌تاب از پری زر ** بسته بودی در میان زرین کمر
  • سگ کلیچه کوفتی در زیر پا ** تخمه بودی گرگ صحرا از نوا 2665
  • گشته آمن شهر و ده از دزد و گرگ ** بز نترسیدی هم از گرگ سترگ
  • گر بگویم شرح نعمتهای قوم ** که زیادت می‌شد آن یوما بیوم
  • مانع آید از سخنهای مهم ** انبیا بردند امر فاستقم
  • آمدن پیغامبران حق به نصیحت اهل سبا
  • سیزده پیغامبر آنجا آمدند ** گم‌رهان را جمله رهبر می‌شدند
  • که هله نعمت فزون شد شکر کو ** مرکب شکر ار بخسپد حرکوا 2670
  • شکر منعم واجب آید در خرد ** ورنه بگشاید در خشم ابد
  • هین کرم بینید وین خود کس کند ** کز چنین نعمت به شکری بس کند
  • سر ببخشد شکر خواهد سجده‌ای ** پا ببخشد شکر خواهد قعده‌ای