English    Türkçe    فارسی   

3
2968-2992

  • تو همی‌گویی خمش کن زین مقال ** که زیان ماست قال شوم‌فال
  • ای که نصح ناصحان را نشنوی ** فال بد با تست هر جا می‌روی
  • افعیی بر پشت تو بر می‌رود ** او ز بامی بیندش آگه کند 2970
  • گوییش خاموش غمگینم مکن ** گوید او خوش باش خود رفت آن سخن
  • چون زند افعی دهان بر گردنت ** تلخ گردد جمله شادی جستنت
  • پس بدو گویی همین بود ای فلان ** چون بندریدی گریبان در فغان
  • یا ز بالایم تو سنگی می‌زدی ** تا مرا آن جد نمودی و بدی
  • او بگوید زآنک می‌آزرده‌ای ** تو بگویی نیک شادم کرده‌ای 2975
  • گفت من کردم جوامردی بپند ** تا رهانم من ترا زین خشک بند
  • از لیمی حق آن نشناختی ** مایه‌ی ایذا و طغیان ساختی
  • این بود خوی لیمان دنی ** بد کند با تو چو نیکویی کنی
  • نفس را زین صبر می‌کن منحنیش ** که لیمست و نسازد نیکویش
  • با کریمی گر کنی احسان سزد ** مر یکی را او عوض هفصد دهد 2980
  • با لیمی چون کنی قهر و جفا ** بنده‌ای گردد ترا بس با وفا
  • کافران کارند در نعمت جفا ** باز در دوزخ نداشان ربنا
  • حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبران باشد کی ائتیا طوعا او کرها
  • که لیمان در جفا صافی شوند ** چون وفا بینند خود جافی شوند
  • مسجد طاعاتشان پس دوزخست ** پای‌بند مرغ بیگانه فخست
  • هست زندان صومعه‌ی دزد و لیم ** کاندرو ذاکر شود حق را مقیم 2985
  • چون عبادت بود مقصود از بشر ** شد عبادتگاه گردن‌کش سقر
  • آدمی را هست در هر کار دست ** لیک ازو مقصود این خدمت بدست
  • ما خلقت الجن و الانس این بخوان ** جز عبادت نیست مقصود از جهان
  • گرچه مقصود از کتاب آن فن بود ** گر توش بالش کنی هم می‌شود
  • لیک ازو مقصود این بالش نبود ** علم بود و دانش و ارشاد سود 2990
  • گر تو میخی ساختی شمشیر را ** برگزیدی بر ظفر ادبار را
  • گرچه مقصود از بشر علم و هدیست ** لیک هر یک آدمی را معبدیست