English    Türkçe    فارسی   

3
3017-3041

  • کخ‌کخی و های و هویی می‌زدند ** تای چندی مست و بی‌خود می‌شدند
  • بوالفضولی گفت صوفی را که چیست ** سفره‌ای آویخته وز نان تهیست
  • گفت رو رو نقش بی‌معنیستی ** تو بجو هستی که عاشق نیستی
  • عشق نان بی نان غذای عاشق است ** بند هستی نیست هر کو صادقست 3020
  • عاشقان را کار نبود با وجود ** عاشقان را هست بی سرمایه سود
  • بال نه و گرد عالم می‌پرند ** دست نه و گو ز میدان می‌برند
  • آن فقیری کو ز معنی بوی یافت ** دست ببریده همی زنبیل بافت
  • عاشقان اندر عدم خیمه زدند ** چون عدم یک‌رنگ و نفس واحدند
  • شیرخواره کی شناسد ذوق لوت ** مر پری را بوی باشد لوت و پوت 3025
  • آدمی کی بو برد از بوی او ** چونک خوی اوست ضد خوی او
  • یابد از بو آن پری بوی‌کش ** تو نیابی آن ز صد من لوت خوش
  • پیش قبطی خون بود آن آب نیل ** آب باشد پیش سبطی جمیل
  • جاده باشد بحر ز اسرائیلیان ** غرقه گه باشد ز فرعون عوان
  • مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو
  • آنچ یعقوب از رخ یوسف بدید ** خاص او بد آن به اخوان کی رسید 3030
  • این ز عشقش خویش در چه می‌کند ** و آن بکین از بهر او چه می‌کند
  • سفره‌ی او پیش این از نان تهیست ** پیش یعقوبست پر کو مشتهیست
  • روی ناشسته نبیند روی حور ** لا صلوة گفت الا بالطهور
  • عشق باشد لوت و پوت جانها ** جوع ازین رویست قوت جانها
  • جوع یوسف بود آن یعقوب را ** بوی نانش می‌رسید از دور جا 3035
  • آنک بستد پیرهن را می‌شتافت ** بوی پیراهان یوسف می‌نیافت
  • و آنک صد فرسنگ زان سو بود او ** چونک بد یعقوب می‌بویید بو
  • ای بسا عالم ز دانش بی‌نصیب ** حافظ علمست آنکس نه حبیب
  • مستمع از وی همی‌یابد مشام ** گرچه باشد مستمع از جنس عام
  • زانک پیراهان بدستش عاریه‌ست ** چون بدست آن نخاسی جاریه‌ست 3040
  • جاریه پیش نخاسی سرسریست ** در کف او از برای مشتریست