English    Türkçe    فارسی   

3
3166-3190

  • زان نظر روپوشها هم بر درید ** تا معین چشمه‌ی غیبی بدید
  • چشمها پر آب کرد آن دم غلام ** شد فراموشش ز خواجه وز مقام
  • دست و پایش ماند از رفتن به راه ** زلزله افکند در جانش اله
  • باز بهر مصلحت بازش کشید ** که به خویش آ باز رو ای مستفید
  • وقت حیرت نیست حیرت پیش تست ** این زمان در ره در آ چالاک و چست 3170
  • دستهای مصطفی بر رو نهاد ** بوسه‌های عاشقانه بس بداد
  • مصطفی دست مبارک بر رخش ** آن زمان مالید و کرد او فرخش
  • شد سپید آن زنگی و زاده‌ی حبش ** همچو بدر و روز روشن شد شبش
  • یوسفی شد در جمال و در دلال ** گفتش اکنون رو بده وا گوی حال
  • او همی‌شد بی سر و بی پای مست ** پای می‌نشناخت در رفتن ز دست 3175
  • پس بیامد با دو مشک پر روان ** سوی خواجه از نواحی کاروان
  • دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشته‌ای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت
  • خواجه از دورش بدید و خیره ماند ** از تحیر اهل آن ده را بخواند
  • راویه‌ی ما اشتر ما هست این ** پس کجا شد بنده‌ی زنگی‌جبین
  • این یکی بدریست می‌آید ز دور ** می‌زند بر نور روز از روش نور
  • کو غلام ما مگر سرگشته شد ** یا بدو گرگی رسید و کشته شد 3180
  • چون بیامد پیش گفتش کیستی ** از یمن زادی و یا ترکیستی
  • گو غلامم را چه کردی راست گو ** گر بکشتی وا نما حیلت مجو
  • گفت اگر کشتم بتو چون آمدم ** چون به پای خود درین خون آمدم
  • کو غلام من بگفت اینک منم ** کرد دست فضل یزدان روشنم
  • هی چه می‌گویی غلام من کجاست ** هین نخواهی رست از من جز براست 3185
  • گفت اسرار ترا با آن غلام ** جمله وا گویم یکایک من تمام
  • زان زمانی که خریدی تو مرا ** تا به اکنون باز گویم ماجرا
  • تا بدانی که همانم در وجود ** گرچه از شبدیز من صبحی گشود
  • رنگ دیگر شد ولیکن جان پاک ** فارغ از رنگست و از ارکان و خاک
  • تن‌شناسان زود ما را گم کنند ** آب‌نوشان ترک مشک و خم کنند 3190