English    Türkçe    فارسی   

3
3800-3824

  • آزمودم من هزاران بار بیش ** بی تو شیرین می‌نبینم عیش خویش 3800
  • غن لی یا منیتی لحن النشور ** ابرکی یا ناقتی تم السرور
  • ابلعی یا ارض دمعی قد کفی ** اشربی یا نفس وردا قد صفا
  • عدت یا عیدی الینا مرحبا ** نعم ما روحت یا ریح الصبا
  • گفت ای یاران روان گشتم وداع ** سوی آن صدری که امیرست و مطاع
  • دم‌بدم در سوز بریان می‌شوم ** هرچه بادا باد آنجا می‌روم 3805
  • گرچه دل چون سنگ خارا می‌کند ** جان من عزم بخارا می‌کند
  • مسکن یارست و شهر شاه من ** پیش عاشق این بود حب الوطن
  • پرسیدن معشوقی از عاشق غریب خود کی از شهرها کدام شهر را خوشتر یافتی و انبوه‌تر و محتشم‌تر و پر نعمت‌تر و دلگشاتر
  • گفت معشوقی به عاشق کای فتی ** تو به غربت دیده‌ای بس شهرها
  • پس کدامین شهر ز آنها خوشترست ** گفت آن شهری که در وی دلبرست
  • هرکجا باشد شه ما را بساط ** هست صحرا گر بود سم الخیاط 3810
  • هر کجا که یوسفی باشد چو ماه ** جنتست ارچه که باشد قعر چاه
  • منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا وتهدید کردن و لاابالی گفتن او
  • گفت او را ناصحی ای بی‌خبر ** عاقبت اندیش اگر داری هنر
  • درنگر پس را به عقل و پیش را ** همچو پروانه مسوزان خویش را
  • چون بخارا می‌روی دیوانه‌ای ** لایق زنجیر و زندان‌خانه‌ای
  • او ز تو آهن همی‌خاید ز خشم ** او همی‌جوید ترا با بیست چشم 3815
  • می‌کند او تیز از بهر تو کارد ** او سگ قحطست و تو انبان آرد
  • چون رهیدی و خدایت راه داد ** سوی زندان می‌روی چونت فتاد
  • بر تو گر ده‌گون موکل آمدی ** عقل بایستی کز ایشان کم زدی
  • چون موکل نیست بر تو هیچ‌کس ** از چه بسته گشت بر تو پیش و پس
  • عشق پنهان کرده بود او را اسیر ** آن موکل را نمی‌دید آن نذیر 3820
  • هر موکل را موکل مختفیست ** ورنه او در بند سگ طبعی ز چیست
  • خشم شاه عشق بر جانش نشست ** بر عوانی و سیه‌روییش بست
  • می‌زند او را که هین او رابزن ** زان عوانان نهان افغان من
  • هرکه بینی در زیانی می‌رود ** گرچه تنها با عوانی می‌رود