English    Türkçe    فارسی   

3
3837-3861

  • گر بریزد خون من آن دوست‌رو ** پای‌کوبان جان برافشانم برو
  • آزمودم مرگ من در زندگیست ** چون رهم زین زندگی پایندگیست
  • اقتلونی اقتلونی یا ثقات ** ان فی قتلی حیاتا فی حیات
  • یا منیر الخد یا روح البقا ** اجتذب روحی وجد لی باللقا 3840
  • لی حبیب حبه یشوی الحشا ** لو یشا یمشی علی عینی مشی
  • پارسی گو گرچه تازی خوشترست ** عشق را خود صد زبان دیگرست
  • بوی آن دلبر چو پران می‌شود ** آن زبانها جمله حیران می‌شود
  • بس کنم دلبر در آمد در خطاب ** گوش شو والله اعلم بالصواب
  • چونک عاشق توبه کرد اکنون بترس ** کو چو عیاران کند بر دار درس 3845
  • گرچه این عاشق بخارا می‌رود ** نه به درس و نه به استا می‌رود
  • عاشقان را شد مدرس حسن دوست ** دفتر و درس و سبقشان روی اوست
  • خامشند و نعره‌ی تکرارشان ** می‌رود تا عرش و تخت یارشان
  • درسشان آشوب و چرخ و زلزله ** نه زیاداتست و باب سلسله
  • سلسله‌ی این قوم جعد مشکبار ** مسله‌ی دورست لیکن دور یار 3850
  • مسله‌ی کیس ار بپرسد کس ترا ** گو نگنجد گنج حق در کیسه‌ها
  • گر دم خلع و مبارا می‌رود ** بد مبین ذکر بخارا می‌رود
  • ذکر هر چیزی دهد خاصیتی ** زانک دارد هرصفت ماهیتی
  • در بخارا در هنرها بالغى ** چون به خوارى رو نهى ز آن فارغى
  • آن بخاری غصه‌ی دانش نداشت ** چشم بر خورشید بینش می‌گماشت 3855
  • هرکه درخلوت ببینش یافت راه ** او ز دانشها نجوید دستگاه
  • با جمال جان چوشد هم‌کاسه‌ای ** باشدش ز اخبار و دانش تاسه‌ای
  • دید بردانش بود غالب فرا ** زان همی دنیا بچربد عامه را
  • زانک دنیا را همی‌بینند عین ** وآن جهانی را همی‌دانند دین
  • رو نهادن آن بنده‌ی عاشق سوی بخارا
  • رو نهاد آن عاشق خونابه‌ریز ** دل‌طپان سوی بخارا گرم و تیز 3860
  • ریگ آمون پیش او همچون حریر ** آب جیحون پیش او چون آبگیر