English    Türkçe    فارسی   

3
3910-3934

  • ای فسرده عاشق ننگین نمد ** کو ز بیم جان ز جانان می‌رمد 3910
  • سوی تیغ عشقش ای ننگ زنان ** صد هزاران جان نگر دستک‌زنان
  • جوی دیدی کوزه اندر جوی ریز ** آب را از جوی کی باشد گریز
  • آب کوزه چون در آب جو شود ** محو گردد در وی و جو او شود
  • وصف او فانی شد و ذاتش بقا ** زین سپس نه کم شود نه بدلقا
  • خویش را بر نخل او آویختم ** عذر آن را که ازو بگریختم 3915
  • رسیدن آن عاشق به معشوق خویش چون دست از جان خود بشست
  • همچو گویی سجده کن بر رو و سر ** جانب آن صدر شد با چشم تر
  • جمله خلقان منتظر سر در هوا ** کش بسوزد یا برآویزد ورا
  • این زمان این احمق یک لخت را ** آن نماید که زمان بدبخت را
  • همچو پروانه شرر را نور دید ** احمقانه در فتاد از جان برید
  • لیک شمع عشق چون آن شمع نیست ** روشن اندر روشن اندر روشنیست 3920
  • او به عکس شمعهای آتشیست ** می‌نماید آتش و جمله خوشیست
  • صفت آن مسجد کی عاشق‌کش بود و آن عاشق مرگ‌جوی لا ابالی کی درو مهمان شد
  • یک حکایت گوش کن ای نیک‌پی ** مسجدی بد بر کنار شهر ری
  • هیچ کس در وی نخفتی شب ز بیم ** که نه فرزندش شدی آن شب یتیم
  • بس که اندر وی غریب عور رفت ** صبحدم چون اختران در گور رفت
  • خویشتن را نیک ازین آگاه کن ** صبح آمد خواب را کوتاه کن 3925
  • هر کسی گفتی که پریانند تند ** اندرو مهمان کشان با تیغ کند
  • آن دگر گفتی که سحرست و طلسم ** کین رصد باشد عدو جان و خصم
  • آن دگر گفتی که بر نه نقش فاش ** بر درش کای میهمان اینجا مباش
  • شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت ** ورنه مرگ اینجا کمین بگشایدت
  • وان یکی گفتی که شب قفلی نهید ** غافلی کاید شما کم ره دهید 3930
  • مهمان آمدن در آن مسجد
  • تا یکی مهمان در آمد وقت شب ** کو شنیده بود آن صیت عجب
  • از برای آزمون می‌آزمود ** زانک بس مردانه و جان سیر بود
  • گفت کم گیرم سر و اشکمبه‌ای ** رفته گیر از گنج جان یک حبه‌ای
  • صورت تن گو برو من کیستم ** نقش کم ناید چو من باقیستم