English    Türkçe    فارسی   

3
3929-3953

  • شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت ** ورنه مرگ اینجا کمین بگشایدت
  • وان یکی گفتی که شب قفلی نهید ** غافلی کاید شما کم ره دهید 3930
  • مهمان آمدن در آن مسجد
  • تا یکی مهمان در آمد وقت شب ** کو شنیده بود آن صیت عجب
  • از برای آزمون می‌آزمود ** زانک بس مردانه و جان سیر بود
  • گفت کم گیرم سر و اشکمبه‌ای ** رفته گیر از گنج جان یک حبه‌ای
  • صورت تن گو برو من کیستم ** نقش کم ناید چو من باقیستم
  • چون نفخت بودم از لطف خدا ** نفخ حق باشم ز نای تن جدا 3935
  • تا نیفتد بانگ نفخش این طرف ** تا رهد آن گوهر از تنگین صدف
  • چون تمنوا موت گفت ای صادقین ** صادقم جان را برافشانم برین
  • ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مرورا
  • قوم گفتندش که هین اینجا مخسپ ** تا نکوبد جانستانت همچو کسپ
  • که غریبی و نمی‌دانی ز حال ** کاندرین جا هر که خفت آمد زوال
  • اتفاقی نیست این ما بارها ** دیده‌ایم و جمله اصحاب نهی 3940
  • هر که آن مسجد شبی مسکن شدش ** نیم‌شب مرگ هلاهل آمدش
  • از یکی ما تابه صد این دیده‌ایم ** نه به تقلید از کسی بشنیده‌ایم
  • گفت الدین نصیحه آن رسول ** آن نصیحت در لغت ضد غلول
  • این نصیحت راستی در دوستی ** در غلولی خاین و سگ‌پوستی
  • بی خیانت این نصیحت از وداد ** می‌نماییمت مگرد از عقل و داد 3945
  • جواب گفتن عاشق عاذلان را
  • گفت او ای ناصحان من بی ندم ** از جهان زندگی سیر آمدم
  • منبلی‌ام زخم جو و زخم‌خواه ** عافیت کم جوی از منبل براه
  • منبلی نی کو بود خود برگ‌جو ** منبلی‌ام لاابالی مرگ‌جو
  • منبلی نی کو به کف پول آورد ** منبلی چستی کزین پل بگذرد
  • آن نه کو بر هر دکانی بر زند ** بل جهد از کون و کانی بر زند 3950
  • مرگ شیرین گشت و نقلم زین سرا ** چون قفص هشتن پریدن مرغ را
  • آن قفص که هست عین باغ در ** مرغ می‌بیند گلستان و شجر
  • جوق مرغان از برون گرد قفص ** خوش همی‌خوانند ز آزادی قصص