English    Türkçe    فارسی   

3
4392-4416

  • متصل نبود سفال دو چراغ ** نورشان ممزوج باشد در مساغ
  • هیچ عاشق خود نباشد وصل‌جو ** که نه معشوقش بود جویای او
  • لیک عشق عاشقان تن زه کند ** عشق معشوقان خوش و فربه کند
  • چون درین دل برق مهر دوست جست ** اندر آن دل دوستی می‌دان که هست 4395
  • در دل تو مهر حق چون شد دوتو ** هست حق را بی گمانی مهر تو
  • هیچ بانگ کف زدن ناید بدر ** از یکی دست تو بی دستی دگر
  • تشنه می‌نالد که ای آب گوار ** آب هم نالد که کو آن آب‌خوار
  • جذب آبست این عطش در جان ما ** ما از آن او و او هم آن ما
  • حکمت حق در قضا و در قدر ** کرد ما را عاشقان همدگر 4400
  • جمله اجزای جهان زان حکم پیش ** جفت جفت و عاشقان جفت خویش
  • هست هر جزوی ز عالم جفت‌خواه ** راست همچون کهربا و برگ کاه
  • آسمان گوید زمین را مرحبا ** با توم چون آهن و آهن‌ربا
  • آسمان مرد و زمین زن در خرد ** هرچه آن انداخت این می‌پرورد
  • چون نماند گرمیش بفرستد او ** چون نماند تری و نم بدهد او 4405
  • برج خاکی خاک ارضی را مدد ** برج آبی تریش اندر دمد
  • برج بادی ابر سوی او برد ** تا بخارات وخم را بر کشد
  • برج آتش گرمی خورشید ازو ** همچو تابه‌ی سرخ ز آتش پشت و رو
  • هست سرگردان فلک اندر زمن ** همچو مردان گرد مکسب بهر زن
  • وین زمین کدبانویها می‌کند ** بر ولادات و رضاعش می‌تند 4410
  • پس زمین و چرخ را دان هوشمند ** چونک کار هوشمندان می‌کنند
  • گر نه از هم این دو دلبر می‌مزند ** پس چرا چون جفت در هم می‌خزند
  • بی زمین کی گل بروید و ارغوان ** پس چه زاید ز آب و تاب آسمان
  • بهر آن میلست در ماده به نر ** تا بود تکمیل کار همدگر
  • میل اندر مرد و زن حق زان نهاد ** تا بقا یابد جهان زین اتحاد 4415
  • میل هر جزوی به جزوی هم نهد ** ز اتحاد هر دو تولیدی زهد