English    Türkçe    فارسی   

3
4418-4442

  • روز و شب ظاهر دو ضد و دشمنند ** لیک هر دو یک حقیقت می‌تنند
  • هر یکی خواهان دگر را همچو خویش ** از پی تکمیل فعل و کار خویش
  • زانک بی شب دخل نبود طبع را ** پس چه اندر خرج آرد روزها 4420
  • جذب هر عنصری جنس خود را کی در ترکیب آدمی محتبس شده است به غیر جنس
  • خاک گوید خاک تن را باز گرد ** ترک جان کن سوی ما آ همچو گرد
  • جنس مایی پیش ما اولیتری ** به که زان تن وا رهی و زان تری
  • گوید آری لیک من پابسته‌ام ** گرچه همچون تو ز هجران خسته‌ام
  • تری تن را بجویند آبها ** کای تری باز آ ز غربت سوی ما
  • گرمی تن را همی‌خواند اثیر ** که ز ناری راه اصل خویش گیر 4425
  • هست هفتاد و دو علت در بدن ** از کششهای عناصر بی رسن
  • علت آید تا بدن را بسکلد ** تا عناصر همدگر را وا هلد
  • چار مرغ‌اند این عناصر بسته‌پا ** مرگ و رنجوری و علت پاگشا
  • پایشان از همدگر چون باز کرد ** مرغ هر عنصر یقین پرواز کرد
  • جذبه‌ی این اصلها و فرعها ** هر دمی رنجی نهد در جسم ما 4430
  • تا که این ترکیبها را بر درد ** مرغ هر جزوی به اصل خود پرد
  • حکمت حق مانع آید زین عجل ** جمعشان دارد بصحت تا اجل
  • گوید ای اجزا اجل مشهود نیست ** پر زدن پیش از اجلتان سود نیست
  • چونک هر جزوی بجوید ارتفاق ** چون بود جان غریب اندر فراق
  • منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کنده‌ی پای باز روح‌اند
  • گوید ای اجزای پست فرشیم ** غربت من تلختر من عرشیم 4435
  • میل تن در سبزه و آب روان ** زان بود که اصل او آمد از آن
  • میل جان اندر حیات و در حی است ** زانک جان لامکان اصل وی است
  • میل جان در حکمتست و در علوم ** میل تن در باغ و راغست و کروم
  • میل جان اندر ترقی و شرف ** میل تن در کسب و اسباب علف
  • میل و عشق آن شرف هم سوی جان ** زین یحب را و یحبون را بدان 4440
  • حاصل آنک هر که او طالب بود ** جان مطلوبش درو راغب بود
  • گر بگویم شرح این بی حد شود ** مثنوی هشتاد تا کاغذ شود