English    Türkçe    فارسی   

3
4442-4466

  • گر بگویم شرح این بی حد شود ** مثنوی هشتاد تا کاغذ شود
  • آدمی حیوان نباتی و جماد ** هر مرادی عاشق هر بی‌مراد
  • بی‌مرادان بر مرادی می‌تنند ** و آن مرادان جذب ایشان می‌کنند
  • لیک میل عاشقان لاغر کند ** میل معشوقان خوش و خوش‌فر کند 4445
  • عشق معشوقان دو رخ افروخته ** عشق عاشق جان او را سوخته
  • کهربا عاشق به شکل بی‌نیاز ** کاه می‌کوشد در آن راه دراز
  • این رها کن عشق آن تشنه‌دهان ** تافت اندر سینه‌ی صدر جهان
  • دود آن عشق و غم آتش‌کده ** رفته در مخدوم او مشفق شده
  • لیکش از ناموس و بوش و آب رو ** شرم می‌آمد که وا جوید ازو 4450
  • رحمتش مشتاق آن مسکین شده ** سلطنت زین لطف مانع آمده
  • عقل حیران کین عجب او را کشید ** یا کشش زان سو بدینجانب رسید
  • ترک جلدی کن کزین ناواقفی ** لب ببند الله اعلم بالخفی
  • این سخن را بعد ازین مدفون کنم ** آن کشنده می‌کشد من چون کنم
  • کیست آن کت می‌کشد ای معتنی ** آنک می‌نگذاردت کین دم زنی 4455
  • صد عزیمت می‌کنی بهر سفر ** می‌کشاند مر ترا جای دگر
  • زان بگرداند به هر سو آن لگام ** تا خبر یابد ز فارس اسپ خام
  • اسپ زیرکسار زان نیکو پیست ** کو همی‌داند که فارس بر ویست
  • او دلت را بر دو صد سودا ببست ** بی‌مرادت کرد پس دل را شکست
  • چون شکست او بال آن رای نخست ** چون نشد هستی بال‌اشکن درست 4460
  • چون قضایش حبل تدبیرت سکست ** چون نشد بر تو قضای آن درست
  • فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود
  • عزمها و قصدها در ماجرا ** گاه گاهی راست می‌آید ترا
  • تا به طمع آن دلت نیت کند ** بار دیگر نیتت را بشکند
  • ور بکلی بی‌مرادت داشتی ** دل شدی نومید امل کی کاشتی
  • ور بکاریدی امل از عوریش ** کی شدی پیدا برو مقهوریش 4465
  • عاشقان از بی‌مرادیهای خویش ** باخبر گشتند از مولای خویش