English    Türkçe    فارسی   

3
4656-4680

  • گفت ای شه مرگ من از بود اوست ** خود سیاه این روز من از دود اوست
  • او چو آمد من کجا یابم قرار ** کو بر آرد از نهاد من دمار
  • همچنین جویای درگاه خدا ** چون خدا آمد شود جوینده لا
  • گرچه آن وصلت بقا اندر بقاست ** لیک ز اول آن بقا اندر فناست
  • سایه‌هایی که بود جویای نور ** نیست گردد چون کند نورش ظهور 4660
  • عقل کی ماند چو باشد سرده او ** کل شیء هالک الا وجهه
  • هالک آید پیش وجهش هست و نیست ** هستی اندر نیستی خود طرفه‌ایست
  • اندرین محضر خردها شد ز دست ** چون قلم اینجا رسیده شد شکست
  • نواختن معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش باز آید
  • می‌کشید از بیهشی‌اش در بیان ** اندک اندک از کرم صدر جهان
  • بانگ زد در گوش او شه کای گدا ** زر نثار آوردمت دامن گشا 4665
  • جان تو کاندر فراقم می‌طپید ** چونک زنهارش رسیدم چون رمید
  • ای بدیده در فراقم گرم و سرد ** با خود آ از بی‌خودی و باز گرد
  • مرغ خانه اشتری را بی خرد ** رسم مهمانش به خانه می‌برد
  • چون به خانه مرغ اشتر پا نهاد ** خانه ویران گشت و سقف اندر فتاد
  • خانه‌ی مرغست هوش و عقل ما ** هوش صالح طالب ناقه‌ی خدا 4670
  • ناقه چون سر کرد در آب و گلش ** نه گل آنجا ماند نه جان و دلش
  • کرد فضل عشق انسان را فضول ** زین فزون‌جویی ظلومست و جهول
  • جاهلست و اندرین مشکل شکار ** می‌کشد خرگوش شیری در کنار
  • کی کنار اندر کشیدی شیر را ** گر بدانستی و دیدی شیر را
  • ظالمست او بر خود و بر جان خود ** ظلم بین کز عدلها گو می‌برد 4675
  • جهل او مر علمها را اوستاد ** ظلم او مر عدلها را شد رشاد
  • دست او بگرفت کین رفته دمش ** آنگهی آید که من دم بخشمش
  • چون به من زنده شود این مرده‌تن ** جان من باشد که رو آرد به من
  • من کنم او را ازین جان محتشم ** جان که من بخشم ببیند بخششم
  • جان نامحرم نبیند روی دوست ** جز همان جان کاصل او از کوی اوست 4680