English    Türkçe    فارسی   

3
4730-4754

  • هان و هان هش دار بر ناری دمی ** اولا بر جه طلب کن محرمی 4730
  • عاشق و مستی و بگشاده زبان ** الله الله اشتری بر ناودان
  • چون ز راز و ناز او گوید زبان ** یا جمیل الستر خواند آسمان
  • ستر چه در پشم و پنبه آذرست ** تا همی‌پوشیش او پیداترست
  • چون بکوشم تا سرش پنهان کنم ** سر بر آرد چون علم کاینک منم
  • رغم انفم گیردم او هر دو گوش ** کای مدمغ چونش می‌پوشی بپوش 4735
  • گویمش رو گرچه بر جوشیده‌ای ** همچو جان پیدایی و پوشیده‌ای
  • گوید او محبوس خنبست این تنم ** چون می اندر بزم خنبک می‌زنم
  • گویمش زان پیش که گردی گرو ** تا نیاید آفت مستی برو
  • گوید از جام لطیف‌آشام من ** یار روزم تا نماز شام من
  • چون بیاید شام و دزدد جام من ** گویمش وا ده که نامد شام من 4740
  • زان عرب بنهاد نام می مدام ** زانک سیری نیست می‌خور را مدام
  • عشق جوشد باده‌ی تحقیق را ** او بود ساقی نهان صدیق را
  • چون بجویی تو بتوفیق حسن ** باده آب جان بود ابریق تن
  • چون بیفزاید می توفیق را ** قوت می بشکند ابریق را
  • آب گردد ساقی و هم مست آب ** چون مگو والله اعلم بالصواب 4745
  • پرتو ساقیست کاندر شیره رفت ** شیره بر جوشید و رقصان گشت و زفت
  • اندرین معنی بپرس آن خیره را ** که چنین کی دیده بودی شیره را
  • بی تفکر پیش هر داننده هست ** آنک با شوریده شوراننده هست
  • حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی
  • یک جوانی بر زنی مجنون بدست ** می‌ندادش روزگار وصل دست
  • بس شکنجه کرد عشقش بر زمین ** خود چرا دارد ز اول عشق کین 4750
  • عشق از اول چرا خونی بود ** تا گریزد آنک بیرونی بود
  • چون فرستادی رسولی پیش زن ** آن رسول از رشک گشتی راه‌زن
  • ور بسوی زن نبشتی کاتبش ** نامه را تصحیف خواندی نایبش
  • ور صبا را پیک کردی در وفا ** از غباری تیره گشتی آن صبا