English    Türkçe    فارسی   

3
495-519

  • لا تخف دان چونک خوفت داد حق ** نان فرستد چون فرستادت طبق 495
  • خوف آن کس راست کو را خوف نیست ** غصه‌ی آن کس را کش اینجا طوف نیست
  • روان شدن خواجه به سوی ده
  • خواجه در کار آمد و تجهیز ساخت ** مرغ عزمش سوی ده اشتاب تاخت
  • اهل و فرزندان سفر را ساختند ** رخت را بر گاو عزم انداختند
  • شادمانان و شتابان سوی ده ** که بری خوردیم از ده مژده ده
  • مقصد ما را چراگاه خوشست ** یار ما آنجا کریم و دلکشست 500
  • با هزاران آرزومان خوانده است ** بهر ما غرس کرم بنشانده است
  • ما ذخیره‌ی ده زمستان دراز ** از بر او سوی شهر آریم باز
  • بلک باغ ایثار راه ما کند ** در میان جان خودمان جا کند
  • عجلوا اصحابنا کی تربحوا ** عقل می‌گفت از درون لا تفرحوا
  • من رباح الله کونوا رابحین ** ان ربی لا یحب الفرحین 505
  • افرحوا هونا بما آتاکم ** کل آت مشغل الهاکم
  • شاد از وی شو مشو از غیر وی ** او بهارست و دگرها ماه دی
  • هر چه غیر اوست استدراج تست ** گرچه تخت و ملکتست و تاج تست
  • شاد از غم شو که غم دام لقاست ** اندرین ره سوی پستی ارتقاست
  • غم یکی گنجیست و رنج تو چو کان ** لیک کی در گیرد این در کودکان 510
  • کودکان چون نام بازی بشنوند ** جمله با خر گور هم تگ می‌دوند
  • ای خران کور این سو دامهاست ** در کمین این سوی خون‌آشامهاست
  • تیرها پران کمان پنهان ز غیب ** بر جوانی می‌رسد صد تیر شیب
  • گام در صحرای دل باید نهاد ** زانک در صحرای گل نبود گشاد
  • ایمن آبادست دل ای دوستان ** چشمه‌ها و گلستان در گلستان 515
  • عج الی القلب و سر یا ساریه ** فیه اشجار و عین جاریه
  • ده مرو ده مرد را احمق کند ** عقل را بی نور و بی رونق کند
  • قول پیغامبر شنو ای مجتبی ** گور عقل آمد وطن در روستا
  • هر که را در رستا بود روزی و شام ** تا بماهی عقل او نبود تمام