English    Türkçe    فارسی   

3
642-666

  • شهریان خود ره‌زنان نسبت بروح ** روستایی کیست گیج و بی فتوح
  • این سزای آنک بی تدبیر عقل ** بانگ غولی آمدش بگزید نقل
  • چون پشیمانی ز دل شد تا شغاف ** زان سپس سودی ندارد اعتراف
  • آن کمان و تیر اندر دست او ** گرگ را جویان همه شب سو بسو 645
  • گرگ بر وی خود مسلط چون شرر ** گرگ جویان و ز گرگ او بی‌خبر
  • هر پشه هر کیک چون گرگی شده ** اندر آن ویرانه‌شان زخمی زده
  • فرصت آن پشه راندن هم نبود ** از نهیب حمله‌ی گرگ عنود
  • تا نباید گرگ آسیبی زند ** روستایی ریش خواجه بر کند
  • این چنین دندان‌کنان تا نیمشب ** جانشان از ناف می‌آمد به لب 650
  • ناگهان تمثال گرگ هشته‌ای ** سر بر آورد از فراز پشته‌ای
  • تیر را بگشاد آن خواجه ز شست ** زد بر آن حیوان که تا افتاد پست
  • اندر افتادن ز حیوان باد جست ** روستایی های کرد و کوفت دست
  • ناجوامردا که خرکره‌ی منست ** گفت نه این گرگ چون آهرمنست
  • اندرو اشکال گرگی ظاهرست ** شکل او از گرگی او مخبرست 655
  • گفت نه بادی که جست از فرج وی ** می‌شناسم همچنانک آبی ز می
  • کشته‌ای خرکره‌ام را در ریاض ** که مبادت بسط هرگز ز انقباض
  • گفت نیکوتر تفحص کن شبست ** شخصها در شب ز ناظر محجبست
  • شب غلط بنماید و مبدل بسی ** دید صایب شب ندارد هر کسی
  • هم شب و هم ابر و هم باران ژرف ** این سه تاریکی غلط آرد شگرف 660
  • گفت آن بر من چو روز روشنست ** می‌شناسم باد خرکره‌ی منست
  • در میان بیست باد آن باد را ** می‌شناسم چون مسافر زاد را
  • خواجه بر جست و بیامد ناشکفت ** روستایی را گریبانش گرفت
  • کابله طرار شید آورده‌ای ** بنگ و افیون هر دو با هم خورده‌ای
  • در سه تاریکی شناسی باد خر ** چون ندانی مر مرا ای خیره‌سر 665
  • آنک داند نیمشب گوساله را ** چون نداند همره ده‌ساله را